یکی از شبهات ساده در زمینه خداشناسی این است که چگونه میتوان به موجودی معتقد شد که به ادراکِ حس در نمیآید.
این شبهه، در ذهن افراد سادهاندیش از رهگذر استبعاد (بعید شمردن) پدید میآید. اندیشمندانی نیز در طول تاریخ بودهاند که اساس تفکر خود را بر پایه «اصالت حس» قرار داده و موجود نامحسوس را انکار کرده و دست کم، آن را قابل شناخت یقینی ندانستهاند.
ادراکات حسی، بر اثر ارتباط اندامهای بدن با امور جسمانی و مادی حاصل میشود و هر یک از حواس ما، نوعی از پدیدههای مادی و متناسب با خود را در شرایطی معین درک میکند. همان گونه که نمیتوان توقع داشت که چشم، صداها را درک کند یا گوش، رنگها را ببیند، نباید انتظار داشت که مجموع حواس ما هم، همه موجودات هستی را درک کند؛ زیرا اولاً، در میان موجودات مادی هم چیزهایی وجود دارد که از نظر حسی قابل درک نیست؛ چنان که حواس ما از درک انوار ماورای بنفش و مادون قرمز و امواج الکترونیک و... عاجز است.
ثانیاً، ما بسیاری از حقایق را از غیر راه حواس ظاهری درک میکنیم و با این که قابل درک حسی نیستند، اعتقاد یقینی به وجود آنها داریم؛ مثلاً از حالت ترس و محبت، یا اراده و تصمیم خودآگاه هستیم و نسبت به وجود آن اعتقاد یقینی داریم؛ در صورتی که این پدیدههای روانی، همانند خود روح، قابل درک حسی نیستند. بنابراین، عدم ادراک چیزی به وسیله اندامهای حسی، نه تنها دلیلی بر عدم وجود آن نیست، بلکه حتی نباید موجب استبعاد هم شود.{1}
افزون بر آن، برهانهای قطعی و یقینیِ بسیاری بر وجود خداوند متعال وجود دارد و وجود او را از راههای گوناگون همچون فطرت، مطالعه در طبیعت و مشاهده نظم شگفتانگیز آن و ادله عقلی و فلسفی دیگر، اثبات میکند.
پاورقی:
[1].برگرفته از: آموزش عقاید، استاد محمدتقی مصباحیزدی، جلد 1، درس سیزدهم (حل چند شبهه)، اعتقاد به موجود نامحسوس، ص 128، (انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، چاپ اول، 1365)، با اندکی تصرف/