قرآن کریم اساس دعوت دینی را بر این نهاده است که همة انسانها بندگان خدا هستند; حتی علاوه بر انسان، ملائکه و جنّ را نیز همین گونه توصیف کرده است; زیرا خداوند به معنای واقعی کلمه، مالک هر چیزی است هیچ موجودی در آسمانها و زمین نیست; جز آنکه فرمانبردار خداست. (مریم، 93)(1)
آیین اسلام، آیین آزادی و آزادگی است. آیین رحم و مروت است و قوانین و شیوههای برخورد اسلام، با مسألة بردهداری نیز یکی از مصادیق همین آزادی و آزادیخواهی است. چون در عصر ظهور اسلام، بردهداری در سراسر جهان معمول بوده است، لذا مناسب است ابتدأ به تاریخ بردهداری نگاهی کوتاه بکنیم ریشه و اساس بردهگیری یکی از سه چیز است:
1. زور و قلدری: مثلاً رئیس قبیله به زور میتوانست دیگران را به بردگی بگیرد;
2. داشتن ولایت ارث و شوهری، و غیره; به عنوان مثال: پدر میتوانست فرزند خود را بفروشد;
3. جنگ که از همه بیشتر بردهگیری در جنگ معمول بوده است و حتی در بین ملل دارای تمدن، نظیر روم، هند، یونان، ایران; نیز معمول بوده است; زیرا ابتدا این گونه بود که قبیلة پیروز در جنگ، تا آخرین نفر از طرف مغلوب را میکشت; امّا در طول زمان، و نیز از باب نوع دوستی، بنا را بر این گذاشتند که اسیران جنگی را به عنوان غنیمت تملک کنند، هر چند در آن دوران هم روشها فرق میکرد و رومیها و یونانیها سختگیرتر بودند.(2)
دین اسلام قانونی به نام بردهداری تأسیس نکرد; بلکه از سه روش; دو روش را ردّ و یک روش را تحت شرایطی امضا کرد تا به مرور زمان و با شرایطی که قرار داده است، زمینههای آن نوع بردهداری را هم از بین ببرد.
بر اثر این تمهیدات اسلام بود که به مرور زمان و در نهایت، در صد سال پیش و به تبعیت از اسلام، نظام بردهداری آن هم فقط در یک بخش، یعنی بخش "زور و قلدری" ملغَا اعلام گردید; زیرا تمام مبارزات ضد بردهداری، مربوط به بردگان آفریقایی بود و بیشتر بردگان جهان هم آفریقایی بودند، و در آفریقا هم که جنگ نشده بود; بلکه بوسیلة قهر و غلبه مردم را دستگیر میکردند میفروختند; پس دنیا چیزی را الغا کرد که اسلام از قرنها پیش آنرا ملغَا اعلام کرده بود.(3)
اما اینکه چرا اسلام راه سوم بردهگیری را مردود ندانست; بلکه تضییقاتی در آن ایجاد کرد؟
بدان خاطر بود که :
1. اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است;
2. در آن زمان بردگان فراوانی وجود داشتهاند و گاهی بخش عظیمی از جامعه را بردگان تشکیل میدادند، و اگر از ابتدا بردگی به طور کلّی ملغا میشد، خود رهایی بردگان باعث نابودی آنان و خانوادههایشان میشد; زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلی داشتند و نه زندگی مستقلی.( 4)
حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه، مختل کردن امنیت جامعه بود. بررسی این نکته نشان میدهد که برخورد ضربتی و دفعی با مسألة بردهداری، امری غیر حکیمانه، بلکه غیر ممکن است; از این رو اسلام، در برخورد با این مسأله ـ چنانکه در مورد "شراب" عمل کرد ـ به اصلاح تدریجی پرداخت.
3. بندگان در آغاز اسلام منبع اقتصادی و نیروی نظامی نیرومندی برای مشرکان و حتی مسلمانان بودند مشرکان آنان را در مزرعهها، نخلستانها و میدانهای جنگ به کار میگرفتند; چنانچه اسلام در همان ابتدا دستور آزادی بردگان را میداد، بدیهی بود که تنها مسلمانان به آن عمل کنند; چرا که مشرکان به آن اعتقادی نداشتند.
این شیوه رفتار، پیامدهای بسیار ناخوشایند و ضربههای مهلکی را برای جامعه اسلامی نوپا در پی داشت. از جمله:
الف: مسلمانان به یکباره از نیروی اقتصادی و نظامی عظیمی محروم میشدند و این ضربه مهلک اقتصادی به آنان بود.
ب: بندگانی که به اسیری گرفته میشدند، چنانچه آزاد میشدند، چون جا و مکان و درآمد مناسبی نداشتند، به ناچار به پیش مشرکانی که کار میکردند بر میگشتند و آنان دوباره، از اینها برای تقویت بنیه اقتصادی و نیروی نظامی استفاده میکردند.
حاصل آن بود که آزادی بندگان به تدریج، مانع از خسارت اقتصادی و نظامی مسلمانان شد.
4. به طور کلی، دشمن محارب به جز افنأ انسانیت و از بین بردن نسل بشر و از بین بردن آبادانیها هدف دیگری ندارد، و بدون تردید، فطرت بشر چنین فردی را محکوم به فنا دانسته و دست کم به بردگی گرفتن او را تجویز میکند. 4. علاوه بر حکم فطری، تا آنجا که تاریخ نشان داده است، انسانها دشمنان خود را به عنوان غنیمت اسیر میگرفتهاند.(5)
بردهگیری که اسلام معتبر دانسته حقی است که با فطرت بشر مطابقت دارد که همان بردهگیری دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامی است، و چنین کسانی به حکم اجبار به داخل جامعه جذب میشوند و در لباس بردگی درمیآیند تا به تربیت صالحة دینی تربیت یافته و بتدریج آزاد شوند. به عبارت دیگر، افرادی که تحت تربیت صالحه هستند، آزادی اراده و عمل از آنان سلب میشود تا اینکه در آینده به طور کامل صلاحیت آزاد شدن پیدا کنند; همانند مریضی که طبیب آزادی عمل او را تحت کنترل در میآورد.
جهان متمدن هر چند بظاهر، نظام بردهداری را آن هم فقط در "زور و قلدری" ملغا اعلام کرد، امّا هنوز هم همان نظام به شکلی دیگر در جهان معمول است. که با نگاهی کوتاه به جنگ جهانی دوم و قیمومیت بر ملل محروم و مغلوب خواهی دید که چه فجایعی به بار آوردند. و هنوز هم محرومان ملل، گرفتار آن نظام قیمومیتی غلط هستند.(6)
اسلام نه تنها بردهداری را تأسیس نکرده; بلکه برای حل تدریجی اما سریع آن راه حلهایی را ارائه داده است که در محورهای زیر آنها را مورد توجه قرار میدهیم:
الف) بستن سرچشمههای بردگی: و چنانچه گفتیم اسلام از بین سه راه معمول بردهگیری در آن زمان، دو راه را بکلی ردّ کرد و نپذیرفت (زور و قلدری، ولایت شوهر، ارث و غیره)
و به عللی که گذشت، برای از بین بردن راه سوم (راه بردهگیری در جنگ) تضییقاتی ایجاد کرد، حتی در صورت پیروزی در جنگ هم گرفتن برده الزامی نبوده است، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از خاتمة جنگ با کفار، افرادی که اسیر میشوند، به چند صورت با آنان برخورد میشود: ـ از آنان فدیه گرفته شده، آزاد میشوند; ـ با اسیران مسلمان مبادله میشوند; ـ و در نهایت، در مواردی که دو راه قبلی صلاح نبود، به جای این که آنها را بکشند، اسیرشان کرده و برای خدمت، بهکار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند.(7)
ب) گشودن دریچة آزادی: اسلام، تمهیداتی دیگر برای آزادی بردگان اندیشیده است، از جمله:
ـ آزادی اسیر را یکی از کفارات قرار داده است(8)
ـ با ازدواج زنی که برده است با یک انسان آزاد و بچهدار شدن آن زن، فروش آن زن ممنوع میشود تا از سهمیة ارث فرزند آزاد شود.(9)
ـ در زکات برای خرید برده و آزاد کردن آن سهمی قرار داده شد.
که بدین ترتیب یک بودجة دایمی برای این کار از بیت المال در نظر گرفته شده است که تا آزادی کامل همة بردگان ادامه خواهد یافت.(10)
ـ آزادی بردگان یکی از عبادات شمرده شده و بزرگان در این زمینه پیش قدم بودهاند تا آنجا که گفته شده حضرت علیبنابیطالببا دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد.(11)
ـ هر کس سهم خود از بردة مشترک را آزاد کند، سهم شریک دیگر به طور قهری آزاد میشود.(12)
ـ هرگاه کسی مالک یکی از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دایی، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و یا خواهرزادة خود شود، آنها فوراً آزاد میشوند.(13)
ـ در برخی موارد، اگر صاحب بَرده نسبت به بردهاش مجازاتهای سختی انجام دهد، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد.(14 ) و...
ج) احیای شخصیت بردگان: در دورانی که بناست بردگان بتدریج آزاد شوند; دین مبین اسلام برای اِحیای حقوق آنان اقدامات وسیعی کرده است; به طوری که هیچ فرقی بین بردگان و آزادها قرار نمیدهد; جزء به تقوا و پرهیزکاری; لذا به بردگان اجازه میدهد همه گونه پُستهای اجتماعی را عهدهدار شوند و از فرماندهی گرفته تا پستهای حساس دیگر که به عنوان نمونه سلمان، بلال و قنبر را میتوان نام برد.(15)
د) رفتار انسانی با بردگان، در اسلام دستورهای زیادی در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله:
ـ پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل آن قدر برای آزادی برده سفارش کرد که من فکر کردم برای آزادی برده مهلت معینی مقرر گردید.(16)
روایاتی داریم که در مورد بردگان، أجل هفت سال را مطرح کردهاند و فرمودهاند: بعد از هفت سال برده را از کار معاف و او را آزاد کنید.(17)
حضرت امام صادقمیفرمود: هرگاه پدرم به غلامش دستوری میداد و ملاحظه میکرد که آن کار، سخت است خودش بسم الله میگفت و کمک میکرد.(18)
خوشرفتاری نسبت به بردگان در این دوران انتقالی، به حدی است که حتی بیگانگان نیز روی آن تمجید کردهاند; به عنوان نمونه، جرجی زیدان میگوید: اسلام نسبت به بردگان فوقالعاده مهربان است و پیامبر این دین در مورد بردگان سفارش بسیار نموده است; به عنوان مثال: "کاری که برده تاب آن را ندارد به او واگذار نکنید" یا "هرچه خودتان میخورید به او بدهید"(19)
پی نوشت ها:
1) ر.ک: المیزان، علامه طباطبایی، ترجمة موسوی همدانی، ج 6، ص 538، نشر رجا.
2) المیزان، علامه طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ج 6، ص 544، نشر رجأ.
3) ترجمه المیزان، همان، ص 554
4) ترجمة المیزان، همان
5) ترجمه المیزان، همان، ص 549.
6) ر.ک: ترجمه المیزان، همان، ص 561 ـ 566.
7) ترجمه المیزان، موسوی همدانی، ج 18، ص 337 ـ 341، جامعه مدرسین.
8) تحریرالوسیله، امام خمینی، ج 2، ص 110 ـ 117، جامعه مدرسین.
9) مکاسب، شیخ انصاری، ص 175، سطر 14، دارالحکمة.
10) تفسیر نمونه، مکارم، ج 12، ص 418، اسلامیة تهران.
11) بحارالانوار، مجلسی، ج 41، ص 43، اسلامیه تهران.
12) جواهرالکلام، شیخ محمدحسن، ج 34، ص 154 ـ 158، چاپ بیروت
13) تفسیر نمونه، مکارم، ج 21، ص 42، اسلامیه تهران.
14) وسائلالشیعه، ج 16، ص 26(20 جلدی)
15) تفسیر نمونه، همان، ج 21، ص 421
16) وسائلالشیعه، همان
17) وسائلالشیعه، همان.
18) بحارالانوار مجلسی، ج 74، ص 142، ح 13، چاپ ـ اسلامیه تهران.
19) تاریخ تمدن، جرجی زیدان، ج 4، ص 54
جهت اطلاع بیشتر میتوانید به کتابهای ذیل مراجعه کنید.
1ـ ترجمه تفسیر المیزان، ج 6، ص 494 ـ 497، چاپ جامعه مدرسین.
2ـ بحارالانوار مجلسی، ج 74، ص 1141، چاپ اسلامیه تهران.
3ـ مناظرة دکتر و پیر، شهید هاشمینژاد، ص 159 ـ 178.
4ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 14، ص 451 ـ 467، چاپ اسلامیه تهران.