ابتدا باید بینیم منظور از گناه چیست؟
گناه یعنى سرپیچى از فرمان خدا، فرمانهاى خداوند گاهى فرمان انجام فعلى هستند و گاهى فرمان ترک یک فعل، گناهکار کسى است که از این دستورات سرپیچى؛ یعنى افعالى را که به آنها امر شده است ترک کند و افعالى را که از آنها نهى شده است انجام دهد.
خداوند به مصالح و مفاسد اعمال آگاه است و مىداند کدام فعل انسان را به هدف غایى خویش مىرساند و کدام عمل او را از رسیدن به هدف خلقت باز مىدارد.
بنابراین همه اوامر الهى به اعمالى تعلق دارد که از نظر اخلاقى داراى ارزش مثبت هستند و نهى خداوند همیشه از عملى است که انسان را از هدف غایى دور مىکند.
گناه، عصیان و مفاهیمى مانند آنها، همیشه به افعالى که از نظر اخلاقى ارزش منفى دارند اشاره مىکنند. کسى که مىخواهد در مسیر کمال باشد و زندگى اخلاقى و سعات بخشى داشته باشد، با اطمینان به علم و خیرخواهى خداوند، باید فرمانهاى او را راهنماى خویش قرار دهد و مطابق دستورات الهى عمل نماید.
در کتاب و سنت، اعمال بسیارى با عنوان گناه نام برده شدهاند. هر گناه در هر عرصه از عرصههاى زندگى که باشد به رابطه انسان با خدا آسیب مىرساند.
برخى از گناهان علاوه بر رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خود یا دیگران را نیز آسیب مىرسانند. مثلا ظلم به دیگران، دزدى، غیبت و.. هم رابطه انسان با خدا را ضعیف مىکنند و هم به رابطه انسان با دیگران و اجتماع آسیب مىرسانند.
در واقع گناه و معصیت، خروج از قوانین و دستورات دینى است و در اسلام هر گونه کارى که بر خلاف فرمان خدا باشد، گناه محسوب مىشود. گناه دورى از خدا و فراموشى او است و هر چند کوچک باشد - چون نافرمانى خدا است - بزرگ است از مهمات دین، علم و تجربه این است که کردار انسان خواه نیک و خواه بد - داراى پیامد و نتیجه در دنیا و آخرت است.
این جهان کوه است و فعل ماندا
سوى ما آید نداها را صدا
گناهان، همگى زشت و خطرناک بوده و به وجود شخص گنه کار و روح و بدن او، ضرروارد مىسازند. امام باقر(ع) فرموده است. "هیچ نکبتى به بنده نمىرسد، مگر به خاطر گناه. (1)
شخص گنه کار باید بداند که آتش براى خود افروخته که از آن فرار نتوان نمود و هیچ آفریدهاى نیز نمىتواند آن را خاموش کند.... بر این اساس، انجام گناه و مداومت بر آن، موجب تیرگى و واژگونى قلب و مسخ انسان از حالت انسانیت به حالت درنده خویى و حیوان صفتى مىگردد و نیز باعث ارتکاب گناهان بزرگتر مىشود.
امام صادق(ع) مىفرماید: "چیزى بیشتر از گناه، قلب را فاسد نمىکند؛ قلب گناه مىکند و بر آن اصرار مىورزد و در نتیجه سرنگون و وارونه مىگردد". (2)
امام کاظم(ع) نیز فرمود: "وقتى که انسان گناه مىکند، در قلب او نقطه سیاهى پدید مىآید. اگر توبه کرد، آن نقطه پاک مىشود و اگر بر گناه خود افزود، آن نقطه گسترده مىگردد به طورى که همه قلب او را فرا مىگیرد و بعد از آن هرگز رستگار نمىشود". (3)
بر این اساس، گناه داراى آثار و عواقب زشت و ناپسند است که یا در دنیا و یا در آخرت دامنگیر انسان مىشود.
همان گونه که غذاى فاسد، جسم انسان را مریض مىکند، کارهاى زشت و ناپسند نیز روح انسان را مریض مىکند و در حقیقت انسان گناه کار، مریض است و هر چقدر گناه کند، مریضى او بیشتر مىشود.
گناه انسان را به سوى کفر مىکشاند و لذت مناجات را از او مىگیرد. گناه قبح و تلخى معصیت را از بین مىبرد و باعث نزول بلا مىشود. همچنین موجب ناامیدى و سلب توبه مىشود؛ در نتیجه بیشتر غرق در گناه مىگردد. گناه باعث حبس دعا و عدم قبولى سایر اعمال و یا از بین رفتن ثواب و پاداش اعمال نیک مىشود و آنها را از بین مىبرد.
گناه عمر انسان را کوتاه مىکند و موجب سلب توفیقات مىشود. گناه آرامش روحى را از انسان سلب مىکندو نعمتها را دگرگون مىسازد و با خود فقر را به همراه دارد و....
و تنها راه رهایى از خطرات و پیامدهاى شوم گناهان، توبه و استغفار واقعى و انجام دادن اعمال نیک و صالح است. بعضى از این اعمال (مانند نماز) تاثیر به سزایى در قبولى توبه، از بین رفتن گناهان ودورى انسان از فحشا و منکر مىشود و این به جهت ارزش و اهمیت والاى آن عمل و تاثیر گذارى فراوان آن است.
گناه همانند مرض ودرد است که خداوند برا ی این که جامعه واکسینه شود نسبت به آن ها حساسیت نشان داده است ، پرسش شما مثل این است که بگویید چرا پزشکان این همه نسبت به رعایت مسائل بهداشتی حساسیت دارند وکسانی که یا علم پزشکی آشنایی دارند می دانند که حساسیت پزشکان کاملا به جا ووارد است.
بدیهی است در مورد احکام اسلامی ممکن است افراط و تفریط هایی صورت گرفته باشد که ارتباطی به اسلام ناب ندارد ولی نمی توان گفت اگراسلام حساسیت نسبت به برخی از گناهان نداشت امری عادی بودزیرا هر گناهی دارای آثار مخصوص به خود است که چه ما نسبت به آن حساس باشیم یا نه آن آثار را خواهد داشت.
گذشته از این که منظور شما از موارد ساده را متوجه نشدیم زیرا ممکن است این مواردی که مثال زدید از نظر شما ساده باشد و از نظر دیگران خیلی مهم باشد ویا مواردی باشد که از نظر شما مهم باشد و از نظر دیگران ساده باشد و در این صورت خداوند نسبت به کدام یک باید حساسیت نشان ندهد.
به نظر می رسد چاره راه آن است که ما برای رسیدن به سعادت و کمال باید از تمام گناهان کوچک و بزرگ اجتناب کنیم و فریب وسوسه های شیطان را نخوریم.
پاورقی:
1)اصول کافى، ج 2، ص 269
2) اصول کافى، ج 2، ص 268
3) بحار الانوار، ج 73، ص 327
قوانین اسلامی پس از گذشت 1400 سال پاسخگوی نیازهای اساسی جوامع بشری است، چون قوانین آن توسط خداوند حکیم و خبیر پایه ریزی شده ، خدا به تمامی نیازهای بشر علم و احاطه دارد و با توجه به آن، قوانینی وضع کرده است که برآورنده نیازهای اساسی او باشد.
کارشناسان اسلامی به کمک رهنمودها و ساز و کارهایی که در متن دین وجود دارد، می توانند با توجه به موقعیت ها و شرایط زمان، قوانین اسلامی را تبیین کنند و آن را برای اداره کردن امور فردی و اجتماعی روز، کارآمد نمایند.
در توضیح ، سخن را در سه محور پی می گیریم:
1 - خاتمیت در اسلام:
دین اسلام دین خاتم است و قرآن برای هدایت بشر تا پایان دنیا است.
امام صادق(ع) فرمود: "خداوند قرآن را برای زمان خاصی و مردم خاص نفرستاد. قرآن تا روز قیامت در هر زمانی و برای هر قومی تازه است و جذابیت دارد و هادی امت ها است".(2)
لازمة خاتمیت این است که کتاب و پیامش تحریف نشود؛ از این پیام هدایت بخش همواره نسل های بعدی بهره مند باشند و پیامش همگانی و جاوداته باشد. نیز بتواند به در هر دوره ای پاسخگوی نیازهای مردم زمان خود در بعد هدایتی باشد.
2 - نظریه امامت در اسلام:
در اسلام امامت وجود دارد: امام در دو بعد ، یکی بعد هدایتی (به عنوان هادی امت) و دیگری بعد حکومتی (به عنوان حاکم و زمامدار) .
وقتی مسئله جانشینی پیامبر و تئوری امامت تبیین شد، دین اسلام کامل شد.
خدا فرمود: "امروز دشمنان از دین شما مأیوس شدند و دین کامل و نعمت تمام شده است".(3)
امامت رمز جاودانگی اسلام است و با وجود امام و وظایف و اختیاراتش ، قوانین اسلامی مشمول کهنگی نمی گردد.
امام به عنوان هادی امت و استمرار نقش پیامبر در هدایت امت سه وظیفه دارد:
یکم: تبیین و تفسیر دین
دوم : آموزش روش فهم قرآن و سنت و استنباط احکام به امت.
سوم: معرفی افراد لایقی که بتوانند در آینده نقش هدایت مردم را بر عهده بگیرند.
امام صادق (ع) فرمود: "هر کس از فقیهان امت که نفس خود را مواظبت نمایید، از دینش پاسدار کند، با هواهای نفسانی بستیزد و مطیع خدا باشد، سزاوار است مردم دین خود را از او فراگیرند".(4)
بنابراین در دوره غیبت امام زمان (عج) فقیه مکتب اهل بیت وظیفه دارد احکام و قوانین اسلامی را با توجه به مقتضیات زمان، روز آمد کند.
البته فراموش نشود که یکسری از نیازهای بشر ثابت است.
همان گونه که جسم انسان و نیازهای آن ، از صدر اسلام تاکنون تغییر نکرده است و در آینده نیز دگرگون نخواهد شد، روان و فطرت و احساسات و تمایلات او نیز تغییر نمی کند.
انسان همواره خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج و حس نوعدوستی را نیازمند است .
هر چند شکل آن در زمان ها و مکان ها تفاوت داشته باشد. بنابراین بخش از نیازهای انسان ثابت است و دگرگونی در آن راه ندارد. بخش دیگر که تحول پذیر است، با ویژگی هایی که در قوانین اسلامی وجود دارد، روز آمد و منطبق با نیازهای روز می شود.
3 - ویژگی های قوانین اسلامی:
احکام اسلامی از ویژگی هایی بهره مند است ، مثلاً می توان به آن خصلت انعطاف پذیری داد، تا برای همه زمان ها قابل اجرا باشد.
1 - 3 - خردپذیری:
در اسلام عقل یکی از منابع اجتهاد و استنباط احکام است و احکام اسلامی خردپذیر است. به گفته شهید مطهری "حجیت عقل از نظر شیعه به این معنا است که اگر در موردی عقل حکم قطعی داشت، از آن رو که حکم یقین است، حجت است"،(5) مانند نیکوکاری این دستور کلی و خردپسند است و در همه زمان ها ارزش ی خود را حفظ می کند.
2 - 3 - مصلحت محوری:
در اسلام احکام بر پایه مصالح و مفاسد است. در این جا که حکم به وجوب کار شده حتماً مصلحت است و در کارهای حرام، مفسده می باشد. امام هشتم (ع) فرمود: "خدا چیزهایی را حلال کرده است که مردم در زندگی و ادامه اش به آن نیازمندند و برای آنان مصلحت و فایده ای دارد اما چیزهایی را حرام کرده که علاوه بر این که مورد نیاز بشر نیست، موجب فساد و تباهی است".(6)
با توجه به مصلحت محوری گاهی ممکن است پوسته ظاهری با توجه به مقتضیات زمان دگرگون شود. شهید مطهری می گوید: اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعالیم اسلام همه متوجه روح و معنا و راهی است که بشر را به آن هدف ها و معانی می رساند. اسلام هدف ها را در قلمرو خود می گیرد اما بشر را در غیر این امر آزاد گذشته است.(7)
3 - 3 - برخورداری از روش عقلایی اهم و مهم در تزاحم احکام:
گاهی برخی از احکام ثابت اسلام با حکم دیگری در عمل تزاحم پیدا می کند، مانند این که وجوب حفظ سلامتی و وجوب پوشش بدن زن در برابر اجنبی، که دو حکم ثابت دین اسلام است، در هنگامی که خانمی بیمار می شود و درمان او بسته به نگاه و لمس پزشک اجنبی باشد، با هم تزاحم می کند. اسلام به عنوان یک قاعده کلی ثابت به مکلف اجازه داده است که : حکم "اهم " (مهم تر) را حفظ کن و حکم دیگر را به دلیل تزاحم با حکم مهم تر موقتاً ترک کن. تشخیص حکم "اهم" از "مهم" در مواردی که آثار اجتماعی ندارد، به عهدة مکلفان است، زیرا اختلاف آنان در انتخاب "اهم" باعث هرج و مرج نمی شود، ولی در مواردی که تشخیص آن ، اثر اجتماعی داشته باشد، به گونه ای که اگر تشخیص "حکم مهم تر" به عهدة مردم گذاشته شود، جامعه به هرج و مرج کشیده می شود، اسلام تشخیص آن را به عهده حاکم اسلامی گذاشته است. او می تواند با تشخیص "اهم" از "مهم" در میان احکام ثابت متزاحم ، جامعه را اداره کند، مانند این که اگر در جامعه اسلامی، بقای حکومت اسلامی منوط بر بانک باشد، به گونه ای که اگر بانک ها تعطیل گردد، نظام حکومت از هم می پاشد، اما از سوی دیگر نظام بانکی موجود، نظام ربوی باشد، حاکم اسلامی (ولی فقیه) میان دو حکم الزامی وجوب حفظ حکومت اسلامی و حرمت ربا تزاحم می بیند، حال اگر حفظ حکومت را "اهم" بداند، به طورموقت حکم جواز ربای بانکی می دهد تا در کنار آن بتواند سیستم بانکداری بدون ربا را تأسیس کند، پس از این طریق هم حکومت اسلامی را حفظ کند و هم ربا را در آینده از سیستم بانکی خارج کند.
4 - عرفی بودن موضوعات ثابت: موضوع برخی از احکام ثابت ، عرفی است، بدین معنا که عرف مصداق موضوع را تعیین می کند ، مثلاً در اسلام آمده: معامله ابزار قمار حرام است. تشخیص این که چه چیزی ابزار قمار است، عرف می باشد .
اگر زمانی شطرنج از آلات قمار بود ، بدین جهت دیروز حرام بود ما امروز به جهت این که از حالت قمار خارج شده (و تشخیص آن با عرف است) حرام نیست.
5 - احکام حکومتی : حاکم اسلامی اختیار دارد که در حیطه غیر الزامی احکام شرعی، بنابر مصالحی که تشخیص می دهد، حکم الزامی صادر کند، مثلاً عملی را که حکم ثابت آن در اسلام استحباب ، کراهت یا اباحه است، به دلیل مصالحی که شرایط زمان اقتضا می کند، به طور موقت واجب یا حرام کند مانند عبور از یک مکان عمومی (خیابان) که حکم ثابت آن در اسلام جواز است، ولی حاکم اسلامی می تواند براساس مصالح، شروطی بر آن مقرر کند و بگوید: خیابان یک طرفه است و عبور از طرف دیگر جایز نیست.
6 - بهره مندی از قواعد کلی و عام و اجتهاد:
در اسلام یک سری قوانین کلی و فراگیر وجود دارد که بر دیگر قوانین نظارت دارد، مانند قانون "لا ضرر" و "لا حرج" فقیه و حاکم اسلامی با بهره گیری از این گونه قوانین می تواند با فرایند تغییرات اجتماعی، قوانینی متناسب با آن تدوین کند.
7 - جامعیت آیین اسلام: وقتی آیین از جامعیت بهره مند شد، یعنی در تمامی حوزه های فعالیت بشر راهکار داشته باشد، در تحولات اجتماعی و پیشرفت زمان راهکار مناسب خود را ارائه می دهد.
امام صادق(ع) فرمود: "خداوند بیان هر چیز را در قرآن فرو فرستاده است تا آن جا که به خدا سوگند! چیزی از نیازهای مردم را فروگذار نکرده است تا کسی نتواند بگوید: کاش این در قرآن آمده بود، مگر این که همان را در قرآن بیان فرموده است".(8)
در پایان سخنی از استاد شهید مطهری را که جمع بندی و خلاصه ای از موارد فوق است، ذکر
می کنیم:
"بعضی جمود به خرج می دهند و خیال می کنند که چون دین اسلام، دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روش کرده باشد! نه؛ این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است. اتفاقاً جامعیت اسلام ایجاب می کند که اساساً در بسیاری از این امور دستور نداشته باشد، نه این که هیچ دستوری نداشته باشد. بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند."(9)
همان گونه که قوانین طبیعی مانند قانون جاذبه زمین کهنه نمی شود و با گذشت زمان خاصیت خود را از دست نمی دهد، دستورهای اخلاقی و فقهی اسلامی نیز رنگ کهنگی به خود نمی گیرد و مشمول مرور زمان نمی گردد، مانند این که در قرآن کریم آمده است:"ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشا و المنکر و البغی؛(1) همانا خداوند به دادگری و نیکوکاری و دستگیری از خویشان تهیدست فرمان داده و از کارهای زشت و رفتارهای ناهنجار و ستمگری نهی کرده است."
نتیجه: با توجه به اختیارات حاکم اسلامی و انعطاف پذیری احکام، قوانین اسلام ، قابل انطباق با تحولاّت اجتماعی است.
پی نوشت ها :
1 - نحل (16) آیه 90.
2 - بحار،ج2، ص 280.
3 - مائده (5) آیه 3.
4 - بحار، ج2، ص 88.
5 - آشنایی با علوم اسلامی، ج3، ص16.
6 - بحار، ج6، ص 93.
7 - مجموعه آثار، ج3، ص 191 ، با تلخیص.
8 - اصول کافی ، ج1، ص 77.
9 - اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص 265.