ابتدا باید به بررسى حقیقت عبادت بپردازیم تا معلوم شود آیا صرف اظهار ارادت و خضوع و فروتنى و احترام و تکریم اولیاى الهى و یا بوسیدن قبور آنان، عبادت و پرستش آنان است؟
: حقیقت عبادت
عبادت در لغت عرب، معادل لفظ «پرستش» در زبان فارسى است. عبادت یا پرستش عبارت است از این که انسان در برابر کسى که او را «خدا» و یا «مبدأ مستقل در تدبیر و انجام امور عالم» مىداند، خضوع و تذلل و کرنش کند. بنابراین نباید حقیقت عبادت راتنها در صورت و شکل عمل جستجو کرد. هر چند خضوع و تذلل یکى از ارکان عبادت است، ولى صرف خضوع در برابر غیر خدا عبادت نیست. بلکه باید این خضوع و تذلل با عقیده و اعتقاد خاصى توأم باشد و آن عقیده یکى از دو امر است::
)1 اعتقاد به الوهیت و خدا بودن
) 2 اعتقاد به ربوبیت
توضیح: رب کسى است که تدبیر و کارگردانى و سرنوشت امرى، در دست اوست. خداوند رب العالمین است یعنى سرنوشت و تدبیر همه شؤون موجودات عالم، از وجود و هستى، حیات و مرگ، رزق و روزى و غیره در دست اوست. بله، از آن جا که خداوند خود جهان هستى را عالم اسباب و مسببات قرار داده است، غیر خدا به عنوان سبب و واسطه، در این امور، به طور غیر مستقل یعنى با اذن و اراده و تحت قدرت الهى، نقش دارد.
اما این نقش به طور مستقل و خارج از اراده و مشیت و قدرت الهى نیست. بلکه سرچشمه گرفته ازاراده و مشیت خداوند است؛ یعنى، هرگونه تأثیرگذارى و انجام شؤون عالم هستى وابسته به اراده و قدرت الهى است لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیمحال اگر کسى معتقد باشد که تدبیر یکى از شؤون عالم هستى و مربوط به سرنوشت انسان مثل حیات و مرگ و روزى و آمرزش و... در دست غیرخداوند است به گونهاى که خارج از حیطه نفوذ و قدرت الهى به طور مستقل عهدهدار آن مىباشد و با این اعتقاد در مقابل آن (غیرخدا) خضوع و تذلل کند، غیر خدا را عبادت و پرستش کردهاست..
حاصل سخن: عبادت عبارت است از خضوع و کرنش و تذلل در برابر کسى که او را «خدا» میدانیم یا او را «رب و مبدأ مستقل در انجام و تدبیر امور عالم هستى» مىدانیم..
: بنابراین صرف خضوع و تذلل در برابر غیرخدا بدون یکى از دو اعتقاد فوق، عبادت و پرستش نیست ، حال به موارد ذیل توجه کنید
1)قرآن کریم به فرزندان دستور تذلل و خضوع در برابر پدر و مادر مىدهد: واخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربّیانى صغیرا؛ (1)«بالهاىذلت و فروتنى را در برابر پدر و مادر، از روى رحمت و مهربانى بگستران و بگو خدایا بر آنان رحم کن همانگونه که آنان مرا در کودکى مورد رحم ومهربانى خود قرار دادند ».
اگر خضوع و تذلل نشانه عبادت شخص باشد، مىبایست طبق این آیه: اولاً، خداوند امر به شرک و پرستش غیرخدا کرده باشد. ثانیا، فرزندان مطیع، مشرک شمرده شوند و فرزندان عاق پدر و مادر، موحد قلمداد گردند.
2)خداوند به فرشتگان دستور مىدهد بر آدم سجده کنند: و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس؛ و آنگاه که به فرشتگان گفتیم که بر آدم سجده کنید همگان سجده کردند مگر ابلیس (2)
اگر صرف شکل و صورت خضوع و تذلل که در سجده وجود دارد، عبادت باشد همه ملائکه مشرکند و خداوند خود آنان را امر به شرک کرده است!!!
3)مراجعه به استعمال کلمه عبادت در زبان عربى و معادل آن در فارسى «پرستش» و سایر زبانها همین مطلب را تأیید مىکند که صرف صورت و شکل در اطلاق عنوان عبادت کافى نیست. به عنوان مثال به شاگردى که در مقابل استاد خود خضوع و کرنش مىکند یا بهعاشقى که لباس و پیراهن و در دو دیوار خانه معشوق خود را مىبوسد و به سینه مىچسباند و یا پس از مرگ او، خاک و تربت قبر او را مىبوسد، نمىگویند او را عبادت و پرستش کرد (بله گاهى تعبیر مجازى مىشود مثل کسى که شجاع است مىگویند شیر است مقصود این نیست که واقعا و حقیقتا حیوان درنده جنگل است. از این باب کسى که شخصى را خیلى دوست دارد، مجازا مىگویند او را پرستش مىکند)
با توجه به حقیقت عبادت، پاسخ سؤال شما روشن مىشود که احترام و تعظیم و تکریم امامان و اولیاى الهى و بوسیدن قبور آنان، در حالى که اعتقاد به الوهیت و خدا بودن آنان نداریم عبادت و پرستش آنان نیست. سجده کردن در کنار بارگاه آنان، گاهى سجده شکر براىخداوند است و اگر هم سجده براى خضوع و تذلل در مقابل اولیاى خدا باشد چون بدون اعتقاد به الوهیت و خدا بودن آنان است، عبادت و پرستش آنان نخواهد بود. هر چند بهتر است از انجام چنین کارى که وجه آن براى بسیارى از کسانى که آن را مىنگرند معلوم نیست، خوددارىکرد و رکوع و سجده را تنها براى عبادت خدا اختصاص داد.
توسل به اولیاى الهى و حاجت خواستن از آنان نیز، به این معنى نیست که آنان را مستقل در انجام امور و شؤون عالم هستى مىدانیم بلکه در واقع از آنان مىخواهیم به خاطر منزلت و قربى که در درگاه خداوند به سبب عبودیت و بندگى خدا، دارند از خداوند بخواهند حاجت وخواسته ما را برآورده کند؛ یعنى، حاجتدهنده را خداوند مىدانیم و براى حاجت خواستن از خدا، بندگانى را که نزد خداوند عزیزند واسطه قرار مىدهیم که حاجت ما را از خدا بخواهند و این نحوه توسل امرى است که هم از پیامبر اکرم و هم از اصحاب ایشان دیده شده است به عنوان مثال: پیامبر اکرم به حق خود و به حق پیامبران پیشین متوسل مىشوند.
در طلب مغفرت براى فاطمه بنت اسد اغفر لامّى فاطمة بنت اسد و وسّعه علیها مدخلها بحق نبیک والانبیاء الذین من قبلى؛ خدایا مادرمفاطمه بنت اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع گردان به حق پیامبرت و به حق پیامبران پیش از من، (3) و مانندتوسل عمر بن الخطاب به عباس عموى پیامبر اللهم انا نستقیک بعمّ نبیّک و نستشفع الیک بشیبته؛ پروردگارا، به وسیله عموى پیامبرت طلب بارانمىکنیم و محاسن سفید و سابقه او را در اسلام شفیع خود قرار مىدهیم،. (4)
در پایان اشاره ای به بوسیدن درب ضریح وتبرک به وسیله آن می کنیم
برخی خیال می کنند که تبرک و بوسیدن ضریح یا درب های آن عملی شرک آمیز است هر چند در ان به هیچ نوع الوهیت معتقد نباشد در حالی که مهر ومودت به پیشوایان دینی سبب می شود که آثار مربوط به ایشان را ببوسد یا تبرک کند، قران در باره پیراهن حضرت یوسف می گوید: « اذهبوا بقمصی هذا فالقوه علی وجه ابی یات بصیرا» (5) یوسف می گوید : پیراهن مرا ببرید وبر دیدگان پدرم بیفکنید تا او بینایی خودرا باز یابد ، یعقوب نیز پیراهن یوسف را که بافته جدا تافته ای نبود بر دیدگان خود می افکند ودر همان دم بینایی خود را باز می یابد، چنان که قرآن می فرماید :« فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا» (6)در صورتی که به اعتقاد ما تمام پیامبران معصوم از گناه هستد ، حال اگر شیعیان یا مسلمانان، خاک قبرو ضریح ومرقد پیشوایان دینی را بر دیده بگذارند وقبر وضریح ایشان را به عنوان احترام ببوسند ویا به آن ها تبرک بجویند وبگویند خداوند در این ضریح و درب ها چنین اثری گذارده است ،در این کار اصلا دچار شرک نشده اند..
کسانی که با تاریخ زندگانی پیامبر گرامی اسلام آشنایی داشته باشند می دانند که یاران آن حضرت پیوسته در تبرک با آب وضوی پیامبر ، از یکدیگر سبقت می جستند که در این زمینه می توانید به کتب روایی مراجعه کنید. (7)
پاورقی:
1) سوره اسراء، آیه 24
2) سوره بقره، آیه 34
3) آیین وهابیت، جعفر سبحانى، ص 153
4) همان، ص 162
5) سوره یوسف آیه 92
6) سوره یوسف آیه 96
7) صحیح بخاری ج3 ص 255
در. پاسخ به این پرسش باید ابتدا درک فلسفى درستى از وجود و هستى داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهى بپردازیم:
(1) در چشمانداز و تحلیل فلسفى وجود کمال و خیر عین یکدیگر و نقص شر و عدم یکى بیش نیستند. بنابراین وجود بنفسه خیر و کمال و بهتر از نیستى است.
(2) خداوند واجبالوجود بالذات و واجب بالذات واجب من جمیعالجهات است. یعنى همه کمالات وجودى را به طور مطلقدار است. بلکه عین همه آنهاست و از هرگونه نقص کاستى و عیبى پیراسته است.
(3) ازجمله کمالات مطلقه فیاضیت علىالاطلاق است. درک این ویژگى و پیامدهاى آن درفهم درست مساله موردبحث نقش جدى و اساسى دارد. در اینجا باید مفهوم فیاضیت را به درستى فهم کرد. براى فیاضیت لااقل دو معنا مىتوان به دست آورد: الف) اعطاى وجود به هرچیزى که امکان وجود دارد. زیرا باتوجه به اینکه وجود خیراست اگر چیزى امکان هست شدن داشته باشد و به او اضافه وجود نشود خارج از دوصورت نیست: 1- یا فاعلى توانا وجود ندارد که به آن هستى دهد.
2- یا فاعل توانمندى هست که از افاضه وجود خوددارى کرده است و هر دو در مورد خداوند محال است. زیرا: اولا خداوند قدرت و توان افاضه وجود به هرممکنالوجودى را دارد چون داراى قدرت مطلقه است.
ثانیا خوددارى از افاضه وجود با توجه به خیربودن وجود بخل است و بخل خلاف فیاضیت مطلقه الهى است
شرایط کمالات ممکنه برتر را براى امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزى است که خداوند درنظام هستى قرارداده وجریان هستى را به سمت کمال نهایى به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را براى موجودات فراهم کرده است.
البته کمال درغیرانسان به نحو غیراختیارى است و لوازم تکوینى دارد و درمورد انسان اختیارى است ولوازم تکوینى و تشریعى خاص خود را دارد و خداوند همه لوازم آن را فراهم نموده است.
بنا بر این آفرینش انسان برای آگاهی از خوب و بد اعمال او نبوده تا این اشکال طرح شود که خدا آگاه است پس نیازبه آفرینش نبود.در عین حال هدف از آفرینش آن است که انسان در پرتو اعمال خوب و شایسته به کمال واقعی و حقیقی دست یابد و این هدف در مورد انسان در سایه انتخاب و اختیار صورت می گیرد و چون مسئله اختیار در مورد انسان مطرح می شود. عمل نیک و بد هر دو در مورد او امکان دارد.
لازمه فیاض بودن خداوند آن نیست که همه را یکسان بیافریند بلکه چون فیض خداوند مطلق است و بر همه به صورت یکسان می رسد.اما موجودات جهان هستی با تفاوت هائی که دارند به صورت مختلف از فیض الهی بهره مند می شوند.