خداوند در آفرینش انسان، برنامهاى کامل و جامع طراحى کرده است. این طراحى، لوازمى را در پى دارد که از جمله آنها، پدیده شیطان و همچنین نفس اماره در آدمى است.
این لوازم، از توابع قهرى یک نظام و برنامه است. وقتى که در طرح نظام انسانى، موضوع اختیار و قدرت انتخاب مطرح است، در کنار آن بایستى انگیزههاى مختلفى نیز مطرح باشد وگرنه اختیار معنا ندارد.
خداوند متعال نظام انسانى را، نظامى آمیخته با اختیار طراحى کرده و به همین جهت عوامل هدایت و گمراهى رانیز مشخص نموده است، چنان که خود مىفرماید: «ما انسان را از نطفهاى آمیخته آفریدیم و او را شنوا و بینا ساختیم.ما راه را به او نمایاندیم حال یا شکرگزار خواهد بود و یا کفران خواهد کرد»، (1) در این مجموعه، یک سو شیاطین و نفس اماره آدمى قرار دارند و در سوى دیگر تمامى پیامبران، کتابهاى آسمانىو عقل آدمى به صف ایستادهاند و هر دو جبهه، انسان را به سوى خود فرا مىخوانند.
حال چنان چه هر کدام از این دو جبهه وجود نداشت، طراحى خلقت ناقص بود و آنچه که مىبایست براى تکاملاختیارى بشر فراهم گردد، وجود نداشت.
وآن چه از نصوص دینى به ویژه از قرآن کریم استفاده مىشود، قلمرو نفوذ شیطان در انسان فقط در حد وسوسه و جلوه دادن خیال یک امر باطل است، که با عناوین «وسوسه»، «تزیین» و «تسویل» بیان شده است و او هیچگونه اکراه و اجبارى بر انسان ندارد.
این حقیقت را قرآن کریم از زبان شیطان چنین نقل مىکند: و ما کان لى علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لى فلا تلومونى ولوموا انفسکم(2)؛شیطان در قیامت خطاب به گمراهان مىگوید: من در دنیا هیچ گونه قدرت و تسلطى بر شما نداشتم به جز اینکه شما را به سوى باطل فرا خواندم و شما نیز اجابت کردید. پس مرا بر گمراهى خویش ملامت نکنید، بلکه خود سزاوار سرزنش هستید.
در تفسیر «المیزان» در ذیل آیه شریفه آمده است: خداوند در این آیه هر گونه سلطه ظاهرى و معنوى را از شیطان نفى کرده؛ یعنى، نه چنین قدرتى دارد که در اراده انسان نفوذ کند و چیزى را بر او تحمیل کرده و بر کارى اجبار نماید و نه دلیل و برهانى دارد تا عقل و اندیشه انسان را تحت تصرف خود قرار دهد تا در نتیجه انسان را ناچار به پذیرش القائات خود بکند. تنها نقشى که او در زندگى انسان دارد، دعوت به سوى باطل است و فلسفه این اندازهتسلط شیطان بر بشر «اختیار انسان» است؛ چون مرتبه وجودى انسان در آفرینش ایجاب مىکند که او آزاد و مختار باشد و موجود مختار، همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت حق و باطل قرار گیرد تا کمال خویش را ـ که تنها از راه اختیار و انتخاب به دست مىآید ـ تحصیل کند. بلى در قرآن بعد از آنکه هر گونه تسلط و نفوذ ابتدایى از شیطان سلب شده، یک نوع سلطنت و نفوذ ثانوى براى او نسبت به برخى از افراد پذیرفته شده است که این حقیقت رادر سوره نحل چنین بیان مىفرماید: انه لیس له سلطان على الذین امنوا و على ربهم یتوکلون و انّما سلطانه على الذین یتولونه و هم به مشرکون؛ همانا شیطان بر مردمى که به خدا ایمان آورده و بر پروردگار خویش اتکا و اعتماد کردهاند، هیچ گونه تسلط و نفوذى ندارد و تنها تسلط او منحصر به اشخاصى است که خودشان ولایت و سرپرستى او را پذیرفته و دست ارادت و دوستى به او دادهاند.
بدیهى است این سلطنت و نفوذ ثانوى که شیطان بر گروهى ازانسانها پیدا کرده است نه تنهابا اراده و اختیار و استقلال انسان هیچ منافاتى ندارد؛ بلکه خود آنان با اراده و اختیار، زمام امورشان را به دست شیطان داده و ولایت و زمامدارى او را پذیرفتهاند..
* نفس اماره با شیطان متفاوت است و شیطانى که سبب نافرمانى حضرت آدم شد ابلیس نام دارد که رئیس شیاطین است
. هواى نفس عامل درونى و زمینه براى وسوسههاى شیطانى است که از برون القا مىگردد و هر دو به مدد یکدیگر آدمى را به انحراف فرا مىخوانند.
از سوی دیگر،دنیا خانه عمل و امتحان است.
) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: دنیا مزرعه و کشتزار آخرت است. (3)
) دنیا خانه امتحان است و امروز روز عمل، و پاداش آن در فردای قیامت روشن می شود (4
همه نعمت های دنیوی و حتی شیطان برای امتحان است که ما را به رشد و تکامل برسانداما برخی در این امتحان موفق می شوند و به رشد می رسند و برخی از بوته امتحانات پیروز بیرون نمی آیند و نه تنها به رشد نمی رسند بلکه به دره هولناک جهنم سقوط می کنند.
پاورقی:
) سوره انسان، آیه 31)
) سوره «ابراهیم آیه 222)
) میزان الحکمه، با ترجمه فارسی، محمد محمدی ری شهری، ج4 ص16913)
) تفسیر المیزان، ج3 ص64)