جبر و اختیار درباره حدود قدرت و اختیار انسان مطرح است. جبر عبارت است از نسبت دادن کار انسان به خدا. جبرىها مىگویند: انسان در کارهاى خود هیچ گونه اراده و اختیارى ندارد و با موجودات دیگر تفاوتى ندارد.
اختیار عبارت است از نسبت دادن کار انسان به خود او. (1)
از دیدگاه وجدان و قرآن باطل است اما از منظر عقل و وجدان، انسان در اثبات آزادى و اختیار و رد جبر جز وجدان و دریافت درونى به چیز دیگرى نیازى ندارد، زیرا هر فردى در عین میل و علاقه به انجام عملى، خود را بر ترک آن توانا مىبیند، چنین است عکس آن
این که گویى این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است اى صنم
در همان ابتدا قبل از آن که چیزى یاد بگیرد و درس بخواند، به طور غریزى و فطرى خود را مختار و آزاد مىداند. اگر از چیزى بدش آمد آن را قبول نمىکند و مىگوید نمىخواهم. اگر به او گفته شود چرا نمىخواهى، جواب مىدهد دوست ندارم.
اگر خود را مجبور مىدانست، گفتن این که نمىخواهم و دوست ندارم، منعى نداشت. پس مسئله آزادى فطرتاً در نهاد بشر گذاشته شده و بشر در نهاد خود آزادى را مىیابد.
شما که نامه نوشته و از ما سؤال کردهاید، آیا احساس جبر کردید؟ آیا وقتى یک لیوان آب برمىدارید و مىخورید، احساس جبر مىکنید؟ آیا وقتى مىخواهید کارى بکنید، خود را قادر بر ترک آن نمىدانید؟ اگر به وجدان خود مراجعه نمایید و در اعمال و رفتارتان دقت کنید، خواهید دانست که آزادید و کسى شما را مجبور نمىکند.
جبر مفاسدى زیادى دارد که عقل و وجدان از پذیرفتن آنها امتناع دارد و نمىتواند قبول کند، از جمله این که:
1 - انکار اصل آزادى در انسان مایه سقوط تمام ارزشهاى انسانى است، در نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت گزار و جانى فرقى نخواهد بود، زیرا هیچ کدام از این دو گروه در انجام عمل خود مختار و آزاد نبودهاند. این که مىبینیم بعضى را خوب و بعضى را بد مىدانیم دلیل بر این است که آنها را صاحب اختیار و داراى نقش در کارهاشان مىدانیم اصولاً قانون و مجازات وجود دارد، هم چنین تکلیف خداوند به انسانها و ایمان و کفر و...
2 - انکار آزادى، ویرانگر مبانى حقوق و قوانین مربوط به ارتکاب جرائم است، زیرا با پذیرفتن مجبور بودن انسان، دیگر جرم مفهومى نخواهد داشت و تقسیم انسان به مجرم و غیر مجرم بى معنى خواهد بود. این که مىبینم. این که مىبینم در تمامى دنیا از اول تاکنون مجرم را مجازات و نیکوکار را تشویق مىکنند، دلیل بر این است که انسان را مختار مىداند.
اما از نظر قرآن کریم. قرآن کریم آزادى در انسان را مورد تأیید قرار داده و آن را زیربناى تشریع دانسته و فرمود: "براى انسان جز نتیجه تلاش خود چیزى نیست".(2)
"هرانسان در گرو کار خود مىباشد". (3) و: "ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد و بپذیرد، و یا ناسپاس باشد (و نپذیرد)".(4)
اصولاً اگر انسان مختار نباشد، آمدن پیامبران و راهنمایى آنان بیهوده خواهد بود. نیز اگر انسان در اعمالش مجبور باشد، چرا یکى به بهشت و دیگرى به جهنم برود؟ بنابراین از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودى است که سرنوشتش را خود رقم مىزند.
این که گفته مىشود خدا سرنوشت انسان را تعیین کرده، درست است، ولى بدین معنى است که خداوند انسان را انتخابگر و آزادمنش آفریده است. خواست خدا این است که سرنوشت انسان به دست خود او تعیین گردد و کارهایش را با انتخاب گرى و تصمیم انجام دهد. خداوند زندگى انسان را این گونه تعیین نموده است که با انتخاب خود، یک راه را انتخاب کند. سرنوشت او این گونه رقم خورده که با اختیار، چیزى را برگزیند یا آن را نپذیرد و درست است که خداوند از ابتدا بر همه چیز عالم بوده و همان را تعیین نموده، اما معناى آن چنین است که خداوند از ابتدا عالم بود که انسان با اختیار خود آن عمل را انتخاب یا ترک مىکند و انسان با اختیار خود، همان را انجام مىدهد.
به دیگر سخن: همان گونه که اصل وجود انسان و اصل کار و کوشش او مورد اراده خدا و تابع مشیت او است، یعنى خدا او را آفریده و به او نیروى فعالیت داده است، همچنین مختار بودن انسان مورد اراده خداوند است، یعنى خدا از اول انسان را طورى آفریده که کارهایش را با اراده خود انجام دهد. (5)
براى اطلاع بیشتر به کتاب انسان و سرنوشت استاد مطهرى و ج 4 کتاب منشور جاوید از استاد جعفر سبحانى و علم پیشین الهى و آزادى انسان از آقاى سعیدى مهر مراجعه فرمایید.
پىنوشتها:
1 - دائرةالمعارف فارسى، مصاحب، ج 1، ص 728، واژه جبر و قدر.
2 - نجم (53) آیه 39.
3 - مدثر (74) آیه 38.
4 - انسان (75) آیه 3.
5 - جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 4، ص 340.