حضرت علی علیه السلام می فرمایند: « خدا رحمت کرده است کسی را که می داند از کجاست، در کجاست وبه سوی کجا روان است .»
وما که شیعیان ایشان هستیم چه خوب است که به این سؤالات فکر کنیم چرا که از خود تا خدا راهی نیست .
یکی از چیزهایی که برای پیمودن هر راهی به آن نیازمندیم امید است؛ امید به رسیدن وامید به هدف . دراین مقاله درباره «هدف » بحث خواهیم کرددرباره این که «هدف ازخلقت انسان چیست؟»ادامه مطلب...
در عالم هستى و وجود, هیچ چیز از خواست و اراده و توجه خدا خالى نیست , نمى شود چیزى در عالم باشد که از اراده خدا دور بوده و وجودى مستقل از خدا داشته باشد، هر مخلوقى در تحت اراده و توجه خدا است ، حتى اشرف مخلوقات عالم که انسان هاى کامل هستند،همه و همه در حکومت الهى قرار دارند وهیچ کس و هیچ چیز از حکومت الهى نمى تواند خارج شده بیرون رود و قهر و غلبه خدا بر همه چیز سیطره دارد و همه چیز در دست قدرت الهى اداره مى شود.
على علیه السلام در دعاى کمیل مى فرماید: اللهم عظم سلطانک و علامکانک و خفى مکرک و ظهر امرک و غلب قهرک وجرت قدرتک و لا یمکن الفرار من حکومتک (1 ); خدایا تو بر هر چیز قادرى و قدرت و قهر تو فرا گیر است و نمى توان از حکومت تو فرار کرد.
یکى از چیزهایى که تحت اراده و حکومت خدا است انسان با همه وجودش , با تصمیم و اراده اش انسان باتمام وجودش از اراده و تصمیم و خواست خدا جدا نیست حتى انسان که تصمیم مى گیرد بدون اراده خدانمى تواند تصمیم بگیرد و دنبال کارى برود پس انسان که مرید و داراى اراده خلق شده، مخلوق خدا است مثلاًوقتى که تصمیم مى گیریم که نماز بخوانیم و تصمیم مى گیریم که خدا نکرده گناهى انجام دهیم این تصمیم ما ازاراده خدا خارج نیست یعنى خدا خواسته و خدا قدرت تصمیم گیرى را به ما داده حتى وقتى که گناه ا نجام مى دهیم از اراده خدا جدا نیستیم , پس اراده انسان در طول اراده خداوند است ، به این معنا که خداوند انسان را موجودى صاحب اراده خلق کرده و وقتى که انسان اراده مى کند که کارى انجام دهد،در طول اراده خدا است ، یعنى انسان به قدر خدایى مى تواند هر کارى را که بخواهد انجام دهد و انسان به خودش واگذار نشده که (تفویض مطلق ) باشد و از طرفى هم انسان مجبور مطلق نیست , بلکه امر بین الامربین است . وقتى که انسان تصمیم بر کارى مى گیرد, در عین این که آن کار مستند به انسان است , ولى از حول و قوه الهى نیز خارج نیست و انسان تحت قوه و حول الهى کارهاى اختیاریش را انجام مى دهد،وگرنه اگر خدا نخواهدانسان نمى تواند اراده کند.
حضرت على مى فرماید: <عرفت اللّه بفسخ العزائم و نقض الهمم (2);خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیم ها,گشوده شدن گره ها, و نقض اراده ها شناختم >. انسان اراده مى کند کارى انجام دهد, ناگهان منصرف مى شود واین به خاطر این است که خداوند او را از تصمیم بر مى گرداند <و ان اللّه یحول بین المرء و قلبه ;یعنى خدا است که بین اراده و عمل انسان فاصله مى شود و جدایى مى اندازد.(3)
پاورقی:
1- دعای کمیل.
2- بحارالانوار ج3 ص42.
بر اساس مکتب پیامبران الهى با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گرددو در آن سراى ، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى رسد، تا زمانى که قیامت شود طبق مکتب پیامبران (ص )،قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغاز نکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت شکل گرفته و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه اى به نام تناسخ طرح شد که از عود مجدد ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا سخن مى گفت . این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امرواقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند.
لازم به بیان است که طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمى گردد اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند.
دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند زیرا در ایام زندگى آن چنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمى توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال گر چه نسبى و محدود باشد برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند وقتى از دنیامى روند دوباره روحشان به دنیا باز مى گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل هاى مختلف و گوناگون به دنیا عود مى نمایند از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته اند اگر به صورت انسان عود کند آن را «نسخ» مى نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ» مى گویند و اگر روح انسان در بناتات حلول کند، «فسخ» مى نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ» مى نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است .
هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى ، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار مى گردند. و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده اند و از انواع نعمت ها بهره مند بوده اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، به صورت انسان هاى ناقص ، معلول ، بیمار و مطرود جامعه باز مى گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند. اما اسلام ، بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح علیّه را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى کنند و مى گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهاى نیکى را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم ، پاسخ داده مى شود نه چنین است ، این کارى است ناشدنى و سخنى است بى اساس که گوینده خود مى گوید و به آن ترتیب اثر داده نمى شود و از پى مرگ اینان عالم برزخ است تا روزى که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. (1)
تغییر شکل انسان هاى فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانى آنان یکى از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطى به دنیا ندارد در حالى که به نظر تناسخى ها براى قیام قیامت ، رسیدگى به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت علتى باقى نمى ماند زیرا مى گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز مى گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا مى بینند.
چنین نظریه اى منافى با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحا آن را کفر خوانده اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانى که قابل به تناسخ اند چه مى فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود: کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خداى تعالى کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است . (2)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است : اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمى است و نه برانگیختن و زنده شدن است . قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبى بیرون رود و در قالب دیگرى واردشود اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبى خواهد بود برتر و نیکوتر در عالى ترین درجه دنیا و اگر بدکار یا نادان بود،در پیکر بعضى از چهار پایان زحمتکش و باربر که حیاتشان با رنج و زحمت طى مى شود، مستقر مى گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه اى که شبها پرواز مى کنند و به گورستان ها علاقه و انس دارند جاى مى گیرد (3)
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى و موجب کفر به خدا و نفى معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحلهء تکوین ، درجه اش درجه طبیعت است . سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده ، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله اى از قوه به فعلیت مى رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوهء محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده ، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد. (4) «اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى که آمادهء قبول تأثیر و تدبیر است اشتغال یافت وآفریدگار نفوس و صور، بر استحقاق طبیعى به آن نطفه افاضه نفس نمود اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد چه بالوجدان ، هر فردى در خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است .(5)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمتیکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون» (6) چگونه به خداوند کافر مى شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما رامى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او باز مى گردید.
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى کند مى گوید. بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعا این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه مى گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد، سپس مى میراند و بار دیگر زنده مى کند اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح» مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است.(7)
عموم فرق اسلامى در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد و دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقیده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است محکوم ساخته اند.
تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه» بودند که از این عقیده طرفدارى مى کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و منقولاتى است که عرب از فلسفه آن ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(8)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجود داشته و هم اکنون نیز موجود است . سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانى نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است . احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است .(9)
پی نوشت ها:
1. سفینه بالجار، ماده نسخ .
2. اجتماح طبرسى ، ج 2 ص 89.
3. مؤمنون (23) آیه 100.
4. شواهد الربوبیه ، صفحه 161.
5. مبدء و معاد، ص 238 اقتباس از معاد، گفتار فلسفى ، ج 1 ص 263تا 280به اختصار.
6. بقره (2) آیه 28.
7. تفسیر نمونه ج 1 ص 164 به اختصار.
8. ناصر مکارم ، عود ارواح ، ص 46.
پاسخ این پرسش را میتوان در دو بند بررسی کرد:
یکی این که آیا موجوداتی به نام جن و روح وجود دارند یا نه، و دیگر این که دخالت آنها در زندگی انسانها چگونه و به چه میزانی است.
مسأله وجود جن چیزی است که افزون بر تجربه و اعتراف ادیان گوناگون بشری به آن، آیات فراوانی از قرآن کریم آن را اثبات میکند.
در قرآن، بیش از 22 مورد از آن یاد شده است. بر حسب آن چه از آیات قرآن کریم استفاده میشود، جن موجودی است که به طور طبیعی با دیدگان ما قابل رؤیت نیست؛ امّا همانند انسانها درک و عقل میدارد و نیز دارای شهوت و تمایلات نفسانی است.
این موجودات نیز چون آدمیان به گروه خوب و بد، مسلمان و کافر و ستمگر و عادل تقسیم میشوند. جن از آتش خلق شده؛ چنان که انسان از خاک آفریده شده است؛ ولی خلقت جن از آتش به این معنا نیست که هم اکنون نیز او خواص آتش را دارد؛ چنان که انسان خواص خاک را ندارد.
در کتاب قاموس قرآن با استناد به آیات قرآن، خواصّی برای جن ذکر شده که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. جّن و انس، دو موجود ارزشمند هستند و قرآن آنها را ثقلان نامیده است.
2. جن از آتش (نیرو و حرارات مخصوص) آفریده شده است؛
3. جن مانند انسان، مکلّف به انجام دادن اعمال است؛
4. گنهکاران و کافران جن همچون انسانها اهل جهنّم هستند؛
5. جنها نیز همچون انسانها میمیرند و از بین میروند؛
6. جن ما را میبیند؛ ولی ما او را نمیبینیم؛
7. آنها مانند آدمیان کار میکنند و قدرت کار کردن دارند؛
8. تکثیر جن به وسیله ازدواج صورت میگیرد؛
9. جنّیان به رسول خدا ایمان آوردند؛
10. آنان همچون ما سخن میگویند و یکدیگر را به نیکوکاری دعوت میکنند؛
11. در سوره الرّحمن، 31 بار به جن و انس با لفظ «فبای الأ ربکما تکذبان» خطاب شده است;{1}
امّا روح بر دو معنااطلاق میشود: یکی روحی که موجودات ذی روح و زنده دارند که انسان یکی از آنها است و آن واقعیّتی قابل درک است؛ چه این که تمام آثار و حرکات جسم به وسیله روح انجام میشود و جسم، ابزاری برای روح است، و جسم بدون روح جمادی بیش نیست و نیز از ضروریات ادیان الهی این است که این روح پس از مرگ تا قیام قیامت حالاتی دارد که همه آنها دقیقاً بر ما آشکار نیست.
امّا بعضی روایات و آیات قرآن کریم، برخی از ابعاد آن را بیان کرده است. و برای اطّلاع بیشتر میتوان به کتابهای مربوط به معاد و عالم پس از مرگ مراجعه کرد.
معنای دیگری که کلمه روح در آن به کار رفته، به ویژه در قرآن مجید، ملک و فرشتهای الهی است که گاهی با عنوان روح القدس و گاهی روح الامین از آن یاد شده؛ البتّه در برخی آیات قرآن، جدا از فرشتگان و در عرض آنها ذکر شده است به این صورت که در دو مورد، روح پس از ملائک آمده؛ مانند سوره قدر که میفرماید: «تنزل الملائکْ و الروح»;{2} در سوره معارج نیز آمده است: «تعرج الملائکه و الروح الیه»;{3}در سوره نبا، بر عکس آن دو آیه، روح را پیش از ملائکه ذکر کرده است: «یوم یقوم الروح و الملائکه صفا»;{4} که شاید از باب ذکر خاص بعد از عام یا ذکر عام بعد از خاص باشد که این گونه بیان به سبب بیان شرافت و عظمت بیشتر آن یک مورد است؛ بنابراین، از آیات پیش گفته به دست میآید که روح از سایر ملائکه برتر و گرامیتر است و شاید روح موجودی غیر از فرشتگان و برتر و گرامیتر از آنها باشد. در پاسخ بخش دوم پرسش که جنّ و روح در زندگی انسانها نقش دارند نیز میتوان گفت: با توجّه به این که شیاطین گونهای از جنّیان هستند، به تصریح آیات قرآن کار شیطان چیزی جز وسوسه قلبی و نیکو نمایاندن بدیها، زشت جلوه دادن خوبیها و ایجاد غفلت در انسان نیست؛ البتّه آنان نمیتوانند در انسان تأثیر فیزیکی داشته باشند. در سوره ابراهیم، آیه 22، خداوند مناظره شیطان با جهنّمیان را بیان میکند که شیطان به آنان میگوید: «ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم...؛ تسلّطی از جانب من بر شما نبود، جز این که شما را دعوت کردم و شما اجابت کردید؛ پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید. در سوره نسا، آیه 120 نیز قرآن میفرماید: «یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا؛ به آنها وعده میدهد و آنها را به هوس میاندازد و شیطان جز برای فریب، وعدهای نمیدهد». این قبیل آیات در قرآن بسیار است که گاهی وعده فقر و گاهی نسیان (فراموشاندن) به شیطان نسبت میدهد و گاهی او را همنشین کسانی معرّفی میکند که از یاد خدا روی برتافتهاند.
در این آیات مقصود از شیطان جنهایی هستند که به خداوند کافر بوده، و دشمن بشرند. آنها انسانها را میبینند؛ ولی انسانها آنها را نمیبینند. در سوره اعراف آیه 27 نیز قرآن میفرماید: «ای فرزندان آدم! شیطان شما را گول نزند؛ آن گونه که پدر شما را از بهشت خارج کرد و پوشش آنها را کند تا زشتیهایشان را نشانشان دهد. به درستی که شیطان چنین است. او و گروهش شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمیآورند». در سوره کهف نیز پس از آن که به داستان سجده نکردن ابلیساشارهای شده است، میفرماید: «او از جن بود؛ پس از امر پروردگارش سرپیچی کرد. آیا او و فرزندانش را به جای من، دوستان خود میگیرید، در حالی که او دشمن شما است؟ [او]بد جایگزینی برای ستمگران است»؛ البتّه انسان هر مقدار که بیشتر از خدا روی بگرداند، شیطان بر او مسلّطتر میشود. در سوره نحل، آیات 98 تا 100 آمده است: «پس آن گاه که قرآن را قرائت کردی، به خداوند از شیطان رانده شده پناه بر؛ زیرا برای او تسلّطی نیست بر کسانی که ایمان آوردند و بر پروردگارشان توکّل کردند. فقط تسلّطش بر کسانی است که او را ولی خود گرفتند و آنها که به خداوند مشرک کند». با توجّه به این آیات و آیات دیگر قرآن، و روایات فراوانی که در این زمینهها آمده است، شیاطین که همان جنّیان کافر و فاسق و دشمن انسانها هستند، فقط از راه وسوسه و نفوذ در دل در کمین نشستهاند و ایمان و توکّل به خدا و پناه بردن به او میتواند نقشه آنها را نقش بر آب کند؛ ولی جنّیان مؤمن، هیچ گونه آزادی به انسانها نمیرسانند؛ البتّه بر حسب آن چه مشهور است، امکان دارد جنّیان در وضع خاصّی برای افراد ویژهای ظاهر شوند و برخی کارها را انجام دهند؛ ولی بیشتر قصّههایی که گفته میشود، چیزی جز خرافات، افسانهها و تخیّلات نیست بسیاری از افراد ساده درباره تشنّج ها و بیماریهای مربوط به اعصاب که احیاناً ناشی از کمبود کلسیم و سایر عناصر لازم برای سلامت است، تصوّر میکنند که شخص بیمار جن زده شده و به جای معالجههای مناسب پزشکی و درمان اعصاب، دنبال افرادی که بسیاری از آنها شیّاد و حقّهبازند، میروند تا جن را از آنان دور کنند؛ به همین سبب است که این اعتقادات در نقاطی که مردم آن بیسوادتر و از فرهنگ دورتر هستند، بیشتر رایج است و مردم فهمیده و دانشمندان، کمتر اسیر این خرافات میشوند. نقش روح در زندگی انسان نیز پر واضح است؛ زیرا هر انسانی به وسیله روح مخصوص به خود زنده است؛ ولی تصرّفات ارواح مرموز و مردگان قبلی در انسانهای زنده بیشتر تخیّلاتی است که درباره به جن وجود دارد. آن چه که گاهی میان مردم به صورت احضار روح مطرح است، حتّی با فرض مشاهده برخی آثار و حرکات، دلیلی بر این که انجام دهنده آنها روح باشد، آن هم روح فلان شخص معیّن وجود ندارد و حداکّثر ثابت میشود که عوامل و موجوداتی غیر از آن چه ما با حواسّ پنجگانه خود حس میکنیم، وجود دارد که وجود موجودات غیر محسوس از نظر ما قطعی و صد در صد است؛ ولی حضور روح ثابت نمیشود؛ بلکه از ادله عقلی و نقلی به دست میآید که ارواح مؤمنان و همچنین ارواح کافران پس از مرگ آن چنان رها نیستند که هر شخصی بتواند آنها را احضار کند و به اجبار، آنها را به حرف زدن وادارد. در عین حال، امکان آن را نمیتوان انکار کرد.
پاورقی:
[1].برای اطّلاع بیشتر، ر.ک: قاموس قرآن، مادّه جن/
[2]. قدر، 5/
[3].معارج،4/
[4].نبأ،38/