در این باره که آیا ملائکه اختیار دارند یا نه؟ دو نظر وجود دارد:
1- براساس براهین عقلى از آنجایى که ملائکه مجردند و «مقام معلوم» دارند، داراى اختیار نمىباشند.
2- به استناد بعضى روایات به دست مىآید که ملائکه یا حداقل برخى از آنان تا حدودى داراى اختیار مىباشند.
ولی برخی بر این باورند که فرشتگان بر اساس متون اسلامى و آیات قرآن، نمىتوانند برخلاف وظیفهاى که دارند اقدام کنند. بنابراین اختیار مصطلح در بین ما انسانها، در آنها مطرح نیست؛ چون انسان مخیر است؛ یعنى، مىتواند انجام دهد و مىتواند انجام ندهد. از طرفى جبر نیز به معناى سلب اختیار از موجودى است که شأن اختیار را داشته باشد؛ مثلاً اگر انسانى را وادار کنند که کارى را برخلاف میل خودش انجام دهد، او را مجبور ساختهاند. بنابراین در فرشتگان جبر هم مطرح نیست.
لکن براى اختیار معناى دیگرى است که فرشتگان را هم شامل مىشود و آن این که کارى را که انجام مىدهند، از روى میل و رغبت است؛ بدون آن که از سوى عامل دیگرى تحت فشار قرار بگیرند. بنابراین تسبیح و تقدیس فرشتگان اختیارى است و آن چه را انجام می دهند، در کمال میل و رغبت انجام مىدهند
اضافه بر این که فرشتگان در انجام امور محوّله و مأموریتهاى خود هیچ گونه خطایى نمىکنند. از برخى آیات قرآن چنین برمىآید که لااقل گروهى از آنان در کمال اختیار، مطیع کامل فرمانهاى الهىاند و نیز چنین برمىآید که در اندیشه خود نیز از نوعی اختیار برخور دارند.
پرسش و پیشنهاد ملائکه در موضوع خلقت آدم (1) و نیز آیه: «لایعصون اللّه ما امرهم»(2) به مطالب فوق اشاراتى دقیق دارند.
پرسش ملائکه درباره آفرینش آدم و نیز پیشنهاد آنها که: «ونحن نسبح بحمد ربک و نقدس لک»(3) نشان از نیروى تفکر درآنان و آیه «لایعصون» نشان از اختیارى بودن اطاعت در آنان دارد، زیرا عصیان نکردن زمانى فضیلت محسوب مىشودکه آن موجود قادر بر عصیان باشد.
اما در باره این که چرا شیطان از دستور خدا سرپیچی کرد و به حضرت آدم سجده نکرد؟
قبل از پاسخ به این قسمت پرسش شما ، باید بگوییم که شیطان از فرشتگان نبوده است و در آیه ای از قرآن بر جن بودن ابلیس تصریح شده است : .(4)
دلیل دیگر بر جن بودن آن است که فرشتگان پاک و معصوم اند, ولی ابلیس معصیت کرد.
دلیل سوم آن است که ابلیس از آتش آفریده شد, چنان که قرآن از او حکایت می کند که گفت : من از آدم برترم چون من را از آتش خلق کردی و آدم را از خاک .(5) اما فرشتگان به بیان پیامبر (ص )از نور آفریده شده اند.(6)
گروهی از اندیشمندان دینی معتقدند که شیطان از جنس جنّییان بوده و از آتش خلق شده، امّا دراثر کثرت عبادت در ردیف ملائکه و در صف آنان قرار گرفته بود، به طوری که وقتی خطاب به ملائکه شد که سجده کنید بر آدم، شیطان هم جزء آنان بود، همه سجده کردند، ولی (ابلیس) سجده نکرد.
"قال: یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیّ استکبرت ام کنت من العالین قال: أنا خیرٌ منه خلقتنی من نار و خلقته من طین قال: فاخرج منها فانّک رجیم و ان علیک لعنتی الی یوم الدین"(7)
خداوند فرمود:«ای ابلیس چه چیز مانع شد که بر مخلوقی که من با قدرت خود خلق کردم، سجده نکردی؟ آیا تکبر کردی یا از برترینها بودی؟ گفت: من از او بهترم مرااز آتش خلق کردی و او را از گل. خداوند فرمود: خارج شو که تو رانده درگاه منی، و لعنت من تا روز قیامت بر تو خواهد بود".»
از این آیات استفاده میشود که شیطان تکبر کرد و خودبینی و خودخواهی و انانیّت او باعث شد که سجده نکند و دستور خدا را اطاعت نکند.
حضرت علی(ع) میفرماید: "از آن چه خداوند در مورد ابلیس انجام داد پند و عبرت گیرید؛ زیرا عمل طولانی و تلاش مداوم او را ضایع کرد در حالی که شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود... و این مجازات به خاطر یک لحظه تکبّر بود".(8)
پس سجده نکردن شیطان به خاطر استکبار و خودخواهی و معصیت و نافرمانی خدا بوده و مجازات او به خاطر همین استکبار بود.
بعضی از متصوفه و اهل حق میگویند:"شیطان به خاطر این که آدم را قابلیت عبودیت نمیدید و فقط خدا را قابل عبادت میدید سجده نکرد، پس سجده نکردن شیطان یک صفت بدی برای او محسوب نمیشود، (9) ولی این حرف با نص قرآن و روایات منافات دارد.
پاورقی:
1) بقره ، آیه 29
2) سوره تحریم آیه 6
3) سوره بقره آیه 30
4) .سوره کهف , (18) آیه 50
5) سوره اعراف (7) آیه 12
6) کنز العمال , ج 6 ص 136
7) ص (38) آیه 74.
8) نهج البلاغه، خ 192.
9) سید حسن ابطحی، پاسخ به مشکلات جوانان، ج 6، ص 107، به نقل از برهان الحق، ص 19.
براى توضیح بیشتر ، ر . ک :
ملائکه در قرآن حسین برزگر
کتاب ملائکه سبزوارى
مجمع النورین سبزوارى
معاد از نظر روح و جسم فلسفى
- تفسیر المیزان، ج 19، ص 387 ذیل آیه 6 سوره تحریم (لایعصوناللّه ما امرهم...»
- تفسیر نمونه ، ج 24، ص 288 ذیل آیه 6 سوره تحریم (لایعصوناللّه ما امرهم...»
- معارف قرآن (3 - 1)، ص 376 ، محمد تقى مصباح
جبر و اختیار درباره حدود قدرت و اختیار انسان مطرح است. جبر عبارت است از نسبت دادن کار انسان به خدا. جبرىها مىگویند: انسان در کارهاى خود هیچ گونه اراده و اختیارى ندارد و با موجودات دیگر تفاوتى ندارد.
اختیار عبارت است از نسبت دادن کار انسان به خود او. (1)
از دیدگاه وجدان و قرآن باطل است اما از منظر عقل و وجدان، انسان در اثبات آزادى و اختیار و رد جبر جز وجدان و دریافت درونى به چیز دیگرى نیازى ندارد، زیرا هر فردى در عین میل و علاقه به انجام عملى، خود را بر ترک آن توانا مىبیند، چنین است عکس آن
این که گویى این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است اى صنم
در همان ابتدا قبل از آن که چیزى یاد بگیرد و درس بخواند، به طور غریزى و فطرى خود را مختار و آزاد مىداند. اگر از چیزى بدش آمد آن را قبول نمىکند و مىگوید نمىخواهم. اگر به او گفته شود چرا نمىخواهى، جواب مىدهد دوست ندارم.
اگر خود را مجبور مىدانست، گفتن این که نمىخواهم و دوست ندارم، منعى نداشت. پس مسئله آزادى فطرتاً در نهاد بشر گذاشته شده و بشر در نهاد خود آزادى را مىیابد.
شما که نامه نوشته و از ما سؤال کردهاید، آیا احساس جبر کردید؟ آیا وقتى یک لیوان آب برمىدارید و مىخورید، احساس جبر مىکنید؟ آیا وقتى مىخواهید کارى بکنید، خود را قادر بر ترک آن نمىدانید؟ اگر به وجدان خود مراجعه نمایید و در اعمال و رفتارتان دقت کنید، خواهید دانست که آزادید و کسى شما را مجبور نمىکند.
جبر مفاسدى زیادى دارد که عقل و وجدان از پذیرفتن آنها امتناع دارد و نمىتواند قبول کند، از جمله این که:
1 - انکار اصل آزادى در انسان مایه سقوط تمام ارزشهاى انسانى است، در نتیجه میان نیکوکار و بدکار، ستمگر و دادگر، خدمت گزار و جانى فرقى نخواهد بود، زیرا هیچ کدام از این دو گروه در انجام عمل خود مختار و آزاد نبودهاند. این که مىبینیم بعضى را خوب و بعضى را بد مىدانیم دلیل بر این است که آنها را صاحب اختیار و داراى نقش در کارهاشان مىدانیم اصولاً قانون و مجازات وجود دارد، هم چنین تکلیف خداوند به انسانها و ایمان و کفر و...
2 - انکار آزادى، ویرانگر مبانى حقوق و قوانین مربوط به ارتکاب جرائم است، زیرا با پذیرفتن مجبور بودن انسان، دیگر جرم مفهومى نخواهد داشت و تقسیم انسان به مجرم و غیر مجرم بى معنى خواهد بود. این که مىبینم. این که مىبینم در تمامى دنیا از اول تاکنون مجرم را مجازات و نیکوکار را تشویق مىکنند، دلیل بر این است که انسان را مختار مىداند.
اما از نظر قرآن کریم. قرآن کریم آزادى در انسان را مورد تأیید قرار داده و آن را زیربناى تشریع دانسته و فرمود: "براى انسان جز نتیجه تلاش خود چیزى نیست".(2)
"هرانسان در گرو کار خود مىباشد". (3) و: "ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد و بپذیرد، و یا ناسپاس باشد (و نپذیرد)".(4)
اصولاً اگر انسان مختار نباشد، آمدن پیامبران و راهنمایى آنان بیهوده خواهد بود. نیز اگر انسان در اعمالش مجبور باشد، چرا یکى به بهشت و دیگرى به جهنم برود؟ بنابراین از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودى است که سرنوشتش را خود رقم مىزند.
این که گفته مىشود خدا سرنوشت انسان را تعیین کرده، درست است، ولى بدین معنى است که خداوند انسان را انتخابگر و آزادمنش آفریده است. خواست خدا این است که سرنوشت انسان به دست خود او تعیین گردد و کارهایش را با انتخاب گرى و تصمیم انجام دهد. خداوند زندگى انسان را این گونه تعیین نموده است که با انتخاب خود، یک راه را انتخاب کند. سرنوشت او این گونه رقم خورده که با اختیار، چیزى را برگزیند یا آن را نپذیرد و درست است که خداوند از ابتدا بر همه چیز عالم بوده و همان را تعیین نموده، اما معناى آن چنین است که خداوند از ابتدا عالم بود که انسان با اختیار خود آن عمل را انتخاب یا ترک مىکند و انسان با اختیار خود، همان را انجام مىدهد.
به دیگر سخن: همان گونه که اصل وجود انسان و اصل کار و کوشش او مورد اراده خدا و تابع مشیت او است، یعنى خدا او را آفریده و به او نیروى فعالیت داده است، همچنین مختار بودن انسان مورد اراده خداوند است، یعنى خدا از اول انسان را طورى آفریده که کارهایش را با اراده خود انجام دهد. (5)
براى اطلاع بیشتر به کتاب انسان و سرنوشت استاد مطهرى و ج 4 کتاب منشور جاوید از استاد جعفر سبحانى و علم پیشین الهى و آزادى انسان از آقاى سعیدى مهر مراجعه فرمایید.
پىنوشتها:
1 - دائرةالمعارف فارسى، مصاحب، ج 1، ص 728، واژه جبر و قدر.
2 - نجم (53) آیه 39.
3 - مدثر (74) آیه 38.
4 - انسان (75) آیه 3.
5 - جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 4، ص 340.