از نظر جهان بینى مادی، عوامل مؤثر در سرنوشت انسان، منحصراً مادى است. اما از نظر جهان بینى الهی، علل و عوامل دیگرى که عوامل روحى و معنوى نامیده مى شوند نیز، هم چون عوامل مادى در سرنوشت انسان مؤثرند. استاد مطهرى مى گوید: «از نظر جهان بینى الهی، جهان هم شنواست و هم بینا، ندا و فریاد جاندارها را مى شنود و به آن ها پاسخ مى دهد. به همین جهت دعا یکى از علل این جهان است که در سرنوشت انسان مؤثر است. جلو جریان هایى را مى گیرد و یا جریان هایى به وجود مى آورد. به عبارت دیگر، دعا یکى از مظاهر قضا و قدر است که در سرنوشت حادثه اى مى تواند مؤثر باشد یا جلو قضا و قدرى را بگیرد».1]ادامه مطلب...
از متون دینی استفاده می شود که تحمل مقابل بیماری برای خدا هم موجب پاک شدن گناه می شود و هم ثواب اخروی را به دنبال دارد.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «السقم یمحو الذنوب؛(1) بیماری گناهان را نابود می کند». در حدیث دیگری از حضرت نقل شده .
«لحظه ها و ساعت هایی که انسان گرفتار همّ و غم ها است، ساعات کفارة گناهان است».(2)
از این گونه روایات در معارف اسلامی فراوان است، چنان که امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که «عبد خدا» گناهش زیاد می شود و اعمالی که آن را جبران کند نداشته باشد، خداوند او را گرفتار حزن و اندوه می کند تا کفارة گناهان او باشد».(3)ادامه مطلب...
اگر منظور شما از پیمودن راه سعادت، پیمودنى جبرى است، بدین معنا که آدمى هیچ اختیارى نداشته باشد و به صورت اجبار فقط دست به عمل ثواب زده و کار خیر انجام دهد، این طریقه سعادتمندى، مزیتى را براى آدمى ثابت نمىکند و نهایتاً بسان ملائک مىگردد که بدون اختیار تسبیح حق مىگویند و نمىتوانند گناهى انجام دهند. در این صورت جداى از ملائک نبود و بین انسان و فرشته هیچ اختلافى نبود.ادامه مطلب...
آگاهی به غیب -در مرحله اول - اختصاص به خداوند عالم دارد و در مرحله دوم , از آن انبیا و ائمه و اولیای اوست ; که آنها از خودشان استقلالا چیزی ندارند, بلکه خداوند عالم طبق مصالح , به اندازه ای که صلاح می داند, آگاهی از غیب را در اختیار آنها قرار می دهد. لذا فالگیری و کف بینی و طالع شماری که نوعا کار افراد شیاد است , هیچ مستند شرعی ندارد و اعتقاد به آن صحیح نیست . آنها معمولا با بیان مسائل کلی که قابل انطباق با روحیات مختلف است یا با بیان یک سری مطالب متشابه سعی در جلب نظر مشتریان و مریدان خویش را دارند.
این گونه کارها علم شمرده نمی شود البته سحر و ارتباط با اجنه علمی است که از گذشته تاکنون بوده والان هم کسانی دارای این علم هستند, ولی شرعا یادگرفتن سحر و استعمال آن حرام است . گرچه یادگرفتن این علوم برای کسانی که هدفشان ابطال سحر و یا مبارزه با مدعیان دروغین نبوت است , اشکال ندارد.
بسیارى از فال بین ها در واقع دکانى باز کردهاند براى اغفال افراد ساده لوح ممکن است بعضى از آنها بتوانند کارى هم انجام دهند .
البته آنهایى که واقعاً بتوانند کارى انجام دهند بسیار نادرند. بسیارى از اوقات بر حسب اتفاق ممکن است کارى که در شرف وقوع است، با کار این فالگیرها مصادف شود و موجب اغفال بعضى از افراد شود.
هر چند ما بر این باوریم که انسان باید زندگى خودش را بر اساس عقل و منطق و شریعت بنا کند و دنبال اینگونه مسائل نباشد. بسیارى از این کارها همانطور خرافه است.
البته در موارد نادرى هم ممکن است یا بر حسب اتفاق کارى انجام بگیرد یا واقعاً کسى بتواند بخت فردى را که بسته شده باز کند اما تشخیص این که چه کسى مىتواتد این کار را انجام دهد و آیا کار آنها اتفاقى بوده یا نه کار بسیار مشکلى است..
ولی چون نظام جهان بر اساس علت و معلول است ممکن است خداوند دانش این علم را به برخی از افراد بدهد واین مطلب با این گزاره که کسی جز خدا آینده را نمی تواند پیش بینی کند ندارد چون به صورت استقلالی , هیچ کس حز خدا نمی تواند حوادث آینده را پیش بینی کند ولی ممکن است طبق مصالحی این علم هم به دیگران بدهد ودیگران با اذن خداوند از این دانش برخوردار شوند.
درباره علت کثرت جمعیت اهل تسنن توجه به چند نکته لازم است:
1- کثرت عدد هیچ ارتباط لزومى با حقانیت ندارد. عین همین سؤال را مىتوان درباره فزون تعداد مسیحیان مطرح ساخت.
به تعبیر حضرت على(ع) باید حقیقت را معیار شناخت افراد قرار داد، نه اشخاص را معیار شناخت حقیقت.
2- کم بودن تعداد شیعه در برابر اهل سنت علل تاریخى مهمى دارد؛ از جمله:
الف) حکومتهاى جور در طول تاریخ مانع جدى تبلیغ و شناسایى مکتب اهل بیت(ع) بوده و به هر شکل ممکن از آن جلوگیرى مىکردند.لاجرم جهانیان آنسان که باید و شاید در طول تاریخ با این فرهنگ غنى آشنایى نیافتند.
ب ) بر اثر فشار و سختگیرىهاى فزون از حد حکام، شیعه در طول تاریخ در رعب وحشت و رنج به سر مىبردند. این مسأله نیز مانع نزدیک شدن دیگران به شیعه و گسترش تشیع مىگردید.
ج ) در بسیارى از موارد بر اثر جور و ستم شدید حکام، شیعیان به شدت در تقیه بوده و ناچار به عمل براساس برخى از مکاتب فقهىاهل سنتبودند.
استمرارطولانى اینوضعیت موجبشدپساز گذشتمدتى، نسلهاىبعدىاصالتشیعىخود را فراموش کرده و آیینى را که توسط آباى آنها به خاطر تقیه برگزیده شده بود، عین حقیقت تلقى کنند و براى همیشه به آن پاى بند باشند. این مسأله در بسیارى ازنقاط جهان اسلام به ویژه در هند و بنگلادش و سریلانکا و سوریه و ترکیه وجود داشته است.
د ) در مورد اثبات حقانیت شیعه کتابهاى بسیارى نوشته شده، جالب این است که اکثر علماى شیعه حقانیت شیعه را با مدارک اهل سنت به اثبات مىرسانند. طبیعى است براى اثبات این مدعا نمىتوان در یک نامه ادله و مدارک ارائه نمود.
ازاینرو شما را به مراجعه متون زیر دعوت مىکنیم:
1- الغدیر علامه امینى، ترجمه: جلال الدین فارسى
2- شیعه در اسلام علامه طباطبایى
3- عقبات الانوار علامه میر حامد حسین لکنهوى
این کتاب مشتمل بر بیش از ده جلد و همه منابع آن از اهل سنت مىباشد.
4- معارف اسلام در دو مکتب (ترجمه: معالم المدرستین) علامه عسکرى، ترجمه: دکتر جلیل تجلیل
5- حقجو و حقشناس (ترجمه: المراجعات) علامه سید شرف الدین، ترجمه امامى
این کتاب حاوى مناظره علمى و تحقیقى دو عالم برجسته شیعه و سنى است و داراى اتقان و استدلالات محکم و به دور از هرگونه تعصب است.
ه ) در مورد نماز و روزه در سنت پیامبر(ص) نوشتههاى بسیارى وجود دارد؛ از جمله: وضوء النبى من خلال ملابسات التشریع، علىالشهرستانى، و سبع مسائل فقهیه، جعفر السبحانى.
واژه «عید» در اصل از فعل عاد (عود) یعود است و براى آن معانى مختلفى گفته اند: از جمله «خوى گرفته»، «روزفراهم آمدن قوم» و «هر روز که در آن، انجمن یا تذکار فضیلتمند یا حادثه بزرگى باشد.»
گویند از آن رو به این نام خوانده شده است که هر سال شادى نوینى باز آرد. [1]
و برخى برآن هستند که اصل واژه «عید» از «عادت» است. زیرا آنان (قوم) و فامیل و خانواده ها برگرد آمدن دورهم در آن روز عادت کردهاند. [2]
در لغتنامه تاج العروس درباره عید آورده است: عید در نزد عرب، زمانى است که در آن شادیها و یا اندوه ها، باز مى گردد و تکرار مى شود. [3]
و در فرهنگ معین در این باره آمده است: عید، روز مبارکى است که در آن مردم جشن مى گیرند و شادى مى کنند و در این روز به همدیگر عیدى مى دهند از قبیل هدیه، پول، خلعت. [4]
واژه عید در قرآن
واژه عید در قرآن فقط یک بار آمده است.
(اللهم انزل علینا مائده من السمإ تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیه منک). [5]
خدایا! نازل کن براى ما مائدهاى از آسمان که براى اولین و آخرین از ما عید باشد و نشانهاى از تو.
در تفسیر این آیه آمده است: عید در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است. به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى برطرف مى شود و بازگشت به پیروزیها و راحتى هاى نخستین مى کنند، عید گفته مى شود. و در اعیاد اسلامى به مناسبت این که در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مى گردد و آلودگى ها که برخلاف فطرت است از میان مى رود «عید» گفته شده است و از آنجا که روز نزول مائده، روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است؛ حضرت مسیح(ع) آن را «عید» نامیده است. [6]
عید از منظر حضرت على(ع)
عید از نظر على(ع) این است که: هر روزى که در آن روز، معصیت خدا نشود و گناهى انجام نگیرد، آن روز را عید خوانده است.
«کل یوم لا یعصى الله تعالى فیه فهو یوم عید»
و این فرمایش امیرمومنان(ع) اشاره به این موضوع دارد که روز ترک گناه، روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است. [7]
از سوید بن عفله نقل شده است که گفت: در روز عید بر امیرالمومنین(ع) وارد شدم و دیدم که نزد حضرت نان گندم و خطیفه (نان شیرمال) و ملبنه (حلوا شکرى) است. پس به آن حضرت عرض کردم:
حضرت فرمود: «انما هذا لمن عید من غفرله»؛ این عید کسى است که آمرزیده شده است. [8]
در خبر است: چیزى به رسم هدیه نوروزى خدمت امیرالمومنین(ع) تقدیم شد، حضرت پرسید: این چیست؟ عرض کردند: یا امیرالمومنین! امروز نوروز است. فرمود: هر روز را براى ما نوروز سازید. [9]
عید نوروز از منظر امام صادق(ع)
امام صادق(ع) به یکى از اصحابش به نام معلى بن خنیس در باره عید نوروز فرمود:
«ان یوم النیروز هوالیوم الذى اخذ فیه النبى(ص) لامیرالمومنین(ع) العهد بغدیرخم... و هوالیوم الذى ظفرفیه باهل النهروان... و هوالیوم الذى یظفرفیه قائمنا اهل البیت» . [10]
نوروز، روزى است که پیامبراکرم (ص) در غدیرخم براى ولایت امیرالمومنین(ع) از مردم پیمان گرفت؛ روزى است که آن حضرت برخوراج نهروان پیروز شد و روزى است که قائم ما اهل بیت(علیهم السلام) ظهور خواهد کرد.
امام کاظم(ع) و جلوس عید نوروز
از آنجایى که عید نوروز ریشه در سنتهاى ما ایرانى ها دارد و این موضوع به زمانهاى بسیار دور برمى گردد، پس از اسلام، بنا به نوشته مورخین، با اندک تغییراتى که در آن به عمل آمده است، تاکنون در بین ایرانیان جاودانه است، بنابراین در صدر اسلام ایرانى هایى که در مرکز خلافت به سر مى بردند، طبق سنت ملى شان به این عید پاى بند بودند و هدایاى نوروزى را براى سلاطین خود مى بردند. پس ازامویان، عباسیان مورد توجه بعضى از مردم بودند و ایرانى ها با مراجعه به دربار آنها، هدایایى را به آنها تقدیم مى کردند.
در بحارالانوار روایت ذیل آمده است:
«ان المنصور تقدم الى موسى بن جعفر (ع) بالجلوس للتهنیه فى یوم النیروز و قبض ما یحمل الیه...». [11]
منصور دومین خلیفه عباسى به امام کاظم(ع) پیشنهاد کرد عید نوروز جلوس نماید تا مردم نوروز را به او تبریک گویند و هدایاى آنها را دریافت نماید... و امام(ع) با اکراه پذیرفت.
بنابراین عید نوروز مانند بسیارى از سنتهاى ملى که با شئون اسلامى مخالفتى نداشته است، پس از اسلام درمیان ایرانیان باقى مانده است.
نوروز از نظر دانشوران اسلامى
سیدبن طاووس (یکى از دانشمندان بزرگ شیعه است.) که در باره نوروز مى نویسد:
هنگامى که آغاز آفرینش جهان هستى در مثل چنین روزى است، شایسته است این روز به عنوان روز عید و شادى تلقى گردد.
ابن فهد حلى در این زمینه مى نویسد:
«یوم النیروز، یوم جلیل القدر»، نوروز، روزى گرانمایه و با منزلت است.
سنت هاى نوروزى
یکى از سنت هاى حسنه و با ارزش عید نوروز که تا روز سیزده رایج است، دید و بازدیدها است که میان فامیل، دوستان انجام مى گیرد و در کتب روایى ما به عنوان «صله رحم»نام برده شده است.البته لازم است، در این باره به اولویت هایى توجه داشت:
1. دیدار از خانواده شهدا و جانبازان.
2. دیدار از بستگان نزدیک.
3. دیدار از دوستان.
4. عیدى دادن مخصوصا به نونهالان.
5. آشتى دادن برادران وخواهران دینى و رفع کدورت از بین آنها.
پى نوشتها:
[*]. ماهنامه فرهنگ کوثر.
[1]. لغتنامه دهخدا، ذیل واژه عید.
[2]. لسان العرب، ابن منظور، ج 3، ص 319.
[3]. همان، ج 8، ص43.
[4]. فرهنگ معین، واژه عید و عیدى
[5]. سوره مائده، آیه 114.
[6]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 131.
[7]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 131.
[8]. بحارالانوار، ج 40، ص 326.
[9]. وسائل الشیعه، ج 12، ص 214.
[10]. بحارالانوار، ج 56، ص 119.
[11]. همان، ج 98، ص 419.
شکی نیست که خداوند بندگان خود را دوست دارد ولی این دلیلی نمی شود که آن ها را در موقعیت های دشوار قرار ندهد تا به کمال و تکامل مطلوب خود برسند
انسان از آغاز زندگی حتی از لحظهای که نطفه او در قرارگاه رحم واقع می شود، مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنجها را تحمل می کند تا متولد می شود. بعد از تولد در دوران طفولیت و سپس جوانی و از همه مشکلتر در دوران پیری، با انواع مشقتها و رنجها رو در رو است. این طبیعت زندگی در دنیا است و کم و بیش شامل همه انسانها می شود و کسی از آن استثنا نیست.
انتظار وضعی غیر از این داشتن اشتباه است. نگاهی به زندگی انبیا و اولیای الهی نشان می دهد که زندگی این گلهای سر سبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و درد و رنجها قرین است. هنگامی که دنیا برای آنها چنین باشد، وضع برای دیگران روشن است.
اگر افراد یا جوامعی را می بینیم که به ظاهر درد و رنجی ندارند، بر اثر مطالعات سطحی ما است، از این رو وقتی نزدیکتر می شویم، به عمق درد و رنجهای اینان (صاحبان زندگی مرفه) آشنا می شویم، یا این که برای مدتی محدود نیستند دارای مشکلات نیستند که قانون کل جهان را بر هم نمیزند.(1)این که انسانی پیدا شود که در زندگی دارای مشکلی نباشد، تصور نادرستی است،بیماریها، درد سرها، تلاشها برای زندگی، محدودیت لذتها، تکراری بودن زندگی و بی معنایی آن برای بسیاری و احساس پوچی، جنگها، مشکلات طبیعی، برآورده نشدن بسیاری از خواستهها، به هدف و مقصود نرسیدن، از بین رفتن نقشهها برای زندگی، وجود موانع و هزاران مورد دیگر موجب می شود از این تصور خام (نبود مشکل برای برخی) دست بکشیم. وجود سختیها و مشکلات برای زندگی ما لازم است و بدون وجود آنها زندگی بی معنا و یکنواخت خواهد بود.
سختیها و دشواریها نقش مهم و نیرومندی در تربیت، تقویت اراده، شکوفایی استعدادهای نهفته انسان و بیرون آوردن زندگی انسان از یکنواختی و تکرار دارند، ولی وقتی سخن از کارکرد سازنده دشواری و مصائب می رود، منظور این نیست که این تأثیر روی همه افراد یکسان است، بلکه روی برخی ممکن است نقش منفی داشته باشد، ولی مهم چگونگی برخورد و رویارویی با مشکلات است. هر اندازه شخص دارای جهان بینی بهتری باشد و فلسفه رنجها و مصائب را بهتر بشناسد و از نظر روحی، خطرپذیر و با اراده و مقاومتر باشد، از جنبههای مثبت مشکلات بهره افزونتری می گیرد. بر عکس هر اندازه شخص عافیت طلب، بدبین و خطر گریزتر باشد، از مشکلات آثار منفی بیشتری دریافت می دارد،سختیها و گرفتاریها مقدمه کمال و پیشرفت است. این امور برای تکامل بشر ضرورت دارد،اگر سختیها و رنجها نباشد، بشر تباه می گردد. قرآن کریم می فرماید: "همانا انسان را در رنج و سختیِ آفرینش قرار دادیم".(2) بنابراین انسان باید مشقتها را تحمل کند و سختیها بکشد تا به کمال لایق خویش دست یابد.
تضاد و کشمکش شلاق تکامل است و موجودات زنده با این شلاق خود را به سوی کمال می رسانند.(3).
برای توضیح بیشتر مراجعه کنید به مجموعه آثار، ج 1، استاد شهید مطهری، ص 176 تا 196.
پی نوشتها
1) ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 27، ص10
2)سوره بلد آیه 4 2
3)مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 176 به بعد